جمعه ۲ آذر
رنج شعری از داریوش خطیر
از دفتر آویشن نوع شعر دوبیتی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ ۱۹:۰۵ شماره ثبت ۱۳۱۲۳
بازدید : ۱۰۷۶ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب داریوش خطیر
|
قرن ها هراسیدیم
از ننگ های بیرنگ
ذهن های خسته
دوزخ های ذهنی
و دروغ های مالامال از وحشت
سال ها بیمار شدیم
از دست کوتاه
و نخل بلند
بارها به سایه پناه بردیم
سیاهی
و کورسوهای بی روزن
از بی صدایی
گل های غرقه به خون
دل خوش بودیم به قصه های آسمان
شاد می شویم
از هزل
و بی عفتی دیگران
به خشم می آییم
از جسارت همسایه
و بی دست و پایی دوست
تاب آوردیم
رنج و تنهایی
خورشید را
ماه را
بر گرده کشیدیم
صلیب را بر جلجتا
شوکران را به لب
رهایی در نادانی
و شرف داشتن تشنگی
رنگ رنگین کمان را فراموش کردیم
و بوی آویشن
و سحر روسری سفید را
از فردا ما را ترساندند
برای امروز
که به کام شان باشد
و فردا به نام شان
از رنگ ها فراری یمان دادند
تا به درو گل ها بنشینند
ما را از مرگ هراساندند
تا
دکان تابوت فروشی ایشان
پر رونق باشد
در غروب آتش و خشم گله های رام
بازیچه
ناخدایان بی کشتی شدیم
امروز را
فدای فردا کردیم
و دیروز را باختیم
از فرزندان پولادین کسی نمانده
فرزندان
نبرد پولاد و و پتک
زاده نمی شوند
مگر عاشق شوند
و تحمل پتک را
و ضربه های فردا را
در تلاقی آهن و چکش زاده می شویم
اگر
دل به گل های زمینی بدهیم
و شنیدن مستانه شقایق
و
دیدن بی مرز مریم
گریزی نیست
از گردش ثانیه ها سربی
و بی اطلسی
من
و
تو
فرزند
شراره های آتشیم
با
رسوایی های دل
نگران نخل ها نباش
غمگساری
و میگساری ما
به پایان نمی رسد
مگر
تو
دست در دست
رنگین کمان بگذاری
و لب
بر لب آویشن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.