نُه دقیقه مانده به دقیقه ی نود
غول شش سر روی نصف النهار مبدا پا گذاشت
می خواست برای بیست و پنجمین بار
خط استوا را از دور خود خارج کند
وای خدای من چقدر هذیان می گویی
اینجا همه کاره مادر غول است
اینجا غول دیوانه شیشه عمرش
چهل و پنج بار کنار درخت کاج روی خط استوا می چرخاند
جدال غول شش سر با غول دیوانه
هشتصد سال قبل از هذیان من
زمین دوباره در پوسته ی خود جوانه های گندم را خشکاند
هشتصد سال قبل از هذیان من
دنیا جوی خون ونبرد آشوب بود
نبرد غول ها با هم
مادر غول دوباره تاج پادشاهی بر سر گذاشت
مادر غول دوباره الاغ را بر عکس سوار بر پشه ها
وسط کشتی جهنم فرستاد
آری اینجا کسی دیگر داس نمی زد
کسی دل خوش درو کردن نبود
هشتصد سال دنیا قبل از تاج گذاری مادر غول
در یاس و انزوا انگشت شماتت را به رخ من می کشید
هیچ چیز در این دنیا قابل فهم نیست
غول شش سر دوباره بر می گردد در وهم نیست
غول شش سر تنها به استعار نام پدرش
می خواست دنیا موسیقی فرایند ذهنش باشد
استادانه می خواست واکنش تند غول دیوانه را
متفاوت تر از تاج گذاری مادر غول
در نور خودشیفتگی خود
در زنجیر گفتار وسط کشتی جهنم بسوزاند
مادر غول تاج اسکلتیش از استخوان الاغ
وتکه از چوب کشتی جهنم با گلهای باغ غول دیوانه بود
سگ شش چشم فریب خورده از روباه سه دُم
برای بار هیجدهم می خواست
تاج پادشاهی مادر غول را بر سر خود بگذارد
می خواست برای بار نوزدهم با رایزنی روباه سه دُم
غول شش سر را وسط کشتی جهنم بفرستد
به ارجاع کدام مفهوم سگ شش چشم پایش را
فراتر از ماهیت تاج مادر غول گذاشت
روباه سه دُم بالای خط کسر کدام الگو می خواست
دال بر سوژه ی مادر غول باشد
به کشف کدام عدم ،استادانه می خواهی
نقطه عطف فرار غول شش سر باشی
آهای پدیدارشده از ساز وکار ایجاز من
مادر غول ماهیت تمام شعر من است
در راستای کدام محور گمشده می خواهی
سگ شش چشم پای فریب روباه سه دُم بماند
خودگردان تر از شعر من
به ضرورت کدام نشانه پیش از تاج گذاری می خواهی
روشن بینانه شخص جدید ماجرا باشی
تکاپو لازم نیست
پیشاپیش فراتر از یک شدن
غیر اصطلاح مادر غول در خور یک تاج است
سیطره اش گسترده تر از از شیوه سبکش
ماهیتی بالاتر از جایگزینی یک سگ دارد
مادر غول نشان سازنده عبور از خط استوا ست
خط مورب شغال رکب زده بر حذف این گونه هاست
آری اینجا همه کاره مادر غول است
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با احترام استاد محمدرضا آزادبخت دانا و دانشمند
پی نوشت
وای چرا هذیان می گویی
چه کسی می گوید تو دانا و دانشمندی
گاهی به تظاهر مشغول اشک ریختنی
گاهی فریبم می دهی که چرا چنین دانایی
ای با با ول کن
قبول تو دانا و دانشمندی
چرا داد می زنی می پذیرم
درودبرشما جناب آزادبخت عزیز
راستش بااین شعرنتونستم انطورکه باید ارتباط برقرارکنم
ولی مطمانا حرفهای زیادی برای گفتن دارد