يکشنبه ۴ آذر
زیر باران شعری از سعید باسوری
از دفتر تمنا نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ ۲۰:۱۹ شماره ثبت ۱۲۸۷۸۲
بازدید : ۱۱۰ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب سعید باسوری
|
با تو بودم زیر باران دست تو در دست من ،
مست بودم از نگاهت،
خنده ها یت شعر خافظ بود و من از گوشه ی لبها مکرر فال خود را میگرفتم
حال خود را از کمی آنسو تر از ابر بهاری از ثریا ،زهره و حافظ شنیدم،
آبشار موی تو آب حیات و من همان خضرم که نوشیدم از آن،
عمر را افزون کند زلف نگونساری که رنگش آتش است
گم شدم در حلقه ی موج چلیپا گونه ات
گونه هایت ، گونه هایت سیب سرخی گشته بودند از نسیم
لیک من هم عاشقی بودم ولی با روی زرد
لحظه های خیس و بارانی چه زیبا میگذشت
با سر انگشت خود رنگین کمانی را نشانم دادی و رو بر نگرداندم زتو،
پشت بر خورشید باید میشدم من ،تا ببینم آن کمان هفت رنگ و مملو از نیرنگ را
نک ولی اینجا منم من ،رو به خورشیدم هنوز
من کجا کی رو بگردانم زتو
آفتاب مهربانی ها تویی من ننگرم نیرنگ را صد رنگ را
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موفق و موید باشید .