عشق است و شعلههایش، سوزد تو تا بجایی
در تو نماند از تو، جز او نه خویش و مایی
در بندِ خویش دائم چون یخ نباش ساکن
یا همچو آب همشکل با ظرفِ هر کجایی
چون آب بودی همسان با ظرفِ کُلّها فان
اکنون بخار از آتش، آزاد در هوایی
(کُلّها فان: آنچه تمام آن فانی و ناپایدار است)
گویم که چون حریصم اندر وفای عشقت
گر ناکسان نگیرند ایرادِ خودستایی
منذُ ترکتُ تعضیو البن، لِکَتم عشقک
النّاسْ الیَّ بالبن، یوحون من ورائی
(معنی: از زمانی که انگشت گزیدنم (سکوتم از روی شرم) برای کتمان عشقت را ترک کرده ام، مردمان از پشت سرم با انگشت نشانم میدهند (انگشت نما و بی آبرو شده ام))
من موجِ شَعرکِ السّودْ فی الرّیح، تطوَی* سودای
فتنةْ، تموجُ کالموج، فی بحرِ اِبتلائی
(معنی: از موجِ موی سیاهت در باد، سودای مرا درمینوردد...فتنهای، که موج می زند همچون آن موج که در دریا ابتلای (عشق) من است)
شعر شریف شیدا در شأن پادشه نیست
ما کانَ** رویة الحُسن، کالشعر عن ولائی
(معنی: رویت زیبایی تو، هرگز همچون شعر گفتن از ولا و عشق من نیست)
*باید تطوَ تلفظ شود (به جای تطویٰ) تا وزن حفظ شود
**چون رویة مونث است شکل استاندارد باید «ما کانت رویة...» باشد اما در شعر میتوان فعل مذکر را بنابه ضرورت وزنی-موسیقیایی و حتی بلاغی استفاده کرد (برای مثال نگاه کنید به سوره یوسف : «و قال نسوة...» که نسوة مفرد مونث است (یک زن) اما قال مذکر است.
زیباست و حکیمانه
سلامت و ثروتمند باشید