پسته خندان
عیدا! دمی آهسته تر سر گشته بی سامان مرا
سیل گرانی کرده است از بیخ و بن ویران مرا
اوضاع بازار آنچنان از ریشه می لرزانَدَم
ترسم فرو ریزد بسر این کلبه احزان مرا
بنگر دمی بازار را چشمی دگر بر حیب ما
هر دم بسویی می کشی با زانویی لرزان مرا
از دولت بیدار ما تنظیم شد بازار ما
ماحاصل تنظیمشان خوابی است نامیزان مرا
شیرینی این قصه را در نظم این صفها نگر
در روز روشن میکند افتان مرا خیزان مرا
دستی زنم بر جیب خود آشفته گردد حال دل
وانگه قرار از دل بَرَد آن پسته خندان مرا
شال و کله کردم کمی در کوچه ها دو دو زنم
شاید بدست آید خیار و گوجه ای ارزان مرا
گفتند ما را صبر کن بازار ارزانی شود
کاین وعده های آبکی کردست سرگردان مرا
خود میکند سیر و سفر با دیگنیتی لامبورگینی
من مانده ام در راه تا رحمی کند نیسان مرا
او میرود با سرعتی سرسام با شاسی بلند
من میروم آهسته تا حالی دهد پیکان مرا
چتر حمایت می گشاید بر سرش از هر طرف
در زیر باران می برد با پیکری عریان مرا
چون کوه اندر سینه ام دردی نهان انباشته
شاید در اندازد زپا این درد بی درمان مرا
هر دم یکی از دولت یغما زند بر جیب خود
وانگه رود بالای منبر تا کند گریان مرا
این شکوه ها بس کن #یگانه اندکی هشیار باش
هر گه بگریاند مرا غارت کند آسان مرا
#امیر_وحدتی_یگانه
طنز تلخی بود و زیبا بیان شده بود
آفرین ها
فقط یک نکته
خرید ها را از محله ی جناب احمدی نژاد انجام دهید
وفور نعمت است