یادگار

#یادگار
باز هم از عمر من طی شد بهار دیگری
می نشیند بر سرا پایم غبار دیگری

اندک اندک میرسد تاریخ مان بر انقضا
کارت ما دیگر ندارد اعتبار دیگری

نیست دیگر انتظاری از چنار خشکرود
بار دیگر بر نیارد برگ و بار دیگری

بوی پیراهن دهندم برگهای بی نشان
چون ز گم گشته ندارم انتظار دیگری

ساقیا در پیش مستان دم غنیمت امشب است
خیز و پر کن جامهای مرگبار دیگری

آنقَدَر پیمانه پر کن تا که باشم مست مست
تا در اندازم بساط یک قمار دیگری

از جفای آشکار خوبرویان خسته ام
می نهم دل بر کف چشم خمار دیگری

قدر میدانند مستان فرصت والّلیل را
بعد از این شاید نباشد والنّهار دیگری

هان!، ای دل بر کمند کهنه دنیا۱ دل نبند
می رود هردم بدنبال شکار دیگری

کام دل گیر از عروس بدخصال روزگار
زانکه ما را نیست دیگر روزگار دیگری

چشمه های چشمهای کم فروغم خشک شد
تا نبیند چشمهای اشکبار دیگری

سینه ای خواهم برآرد ناله ای چون نای نی
سر دهد تا شرح درد آشکار دیگری

تا گذارد نیمه شبها ناله جانسوز من
مرهمی بر سینه های داغدار دیگری

با نسیمی بر سر هر دار می رقصد سری
میزند لبخند هر کس سوی دار دیگری

مطربا بر تار ساز سرخ خود چنگی بزن
چون بسر دارم من امشب کارزار دیگری

در حریم می پرستان من یکی ناخوانده ام
پس بجز مستی ندارم اختیار دیگری

جامِ می ریزد اگر، یا گر سبویی بشکند
خمِّ می را می گشاید میگسار دیگری

خیمه ای خواهم زدن در انتهای کوی دوست
چون بغیر از او ندارم من قرار دیگری

می پرم از شاخه ای بر شاخسار شعر ناب
تا بماند از #یگانه_یادگار دیگری
#امیر_وحدتی_یگانه

پ.ن:
۱- ترکیب «کهنه دنیا» مانند کهنه خرابات
بدون «ی» نسبت خوانده میشود.