يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مرجان جلال موسوی
آخرین اشعار ناب مرجان جلال موسوی
|
ای دو چشمانت ،همه ایمانِ من
ای تمنای دل رسوایِ من
مست بودم تا که بودم درکنار
ذره ایی بودم کنارِ هستی ات
تا که رفتی ،زندگی تاریک شد ...
ای دو چشمان تو ،معراجِ حضور
ای حضورِ گرمِ تو مارا وجود
یادت آید ، اولین دیدار را
مستِ من بودی ز دنیا بی خبر
تا که از آن روز فردا ها گذشت
همنشین من شدی در این نشست
با تو گفتم رازهای زندگی
گریه کردم ،خنده کردم
با تو روز و شب همه تکرار شد
ضربه های قلبِ من فریاد شد
من ، دگر با تو تنهایی نداشت
چون تو ،در آغوش قلبِ من شدی
او تو را دربرگرفت ،سخت و عزیز
وای از آن روز رفتی
وای از آن روز رفتی ...
از نفس ،افتاده
خاموش و غمین
او فقط ،با خاطره ها زنده است
شاید آن رویا دوباره زنده شد
ضربه های قلبِ من تکرار شد
شاید آن رویا ، جاویدان شود
در دیارِ دیگری با تو
ای معبودِ من ...
مرجان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.