چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
گشته ای بالانشین، ما را نمی بینی دگر
عابدی عزلت گزین، ما را نمی بینی دگر
با ملائک دوستی، در آسمان ها می پری
نیستی، روی زمین، ما را نمی بینی دگر
جایگاه و جلوه ای ممتاز، پیدا کرده ای
در مقامی این چنین، ما را نمی بینی دگر
هاتفِ حقّی، ولی با منطقِ داغ و درفش
در غبار بخل و کین ما را نمی بینی دگر
ما که روزی، پلّه های نردبانت بوده ایم
ظاهراً چندان رکین، ما را نمی بینی دگر
در میان حلقه ای از چاکران وامانده ای
زین حصارِ آهنین، ما را نمی بینی دگر
گشته ای همراز، با مشتی ریاکار و دنی
با هوس هایت قرین، ما را نمی بینی دگر
گِردِ ما دیگر نمی چرخی، نمی دانم چرا
شاید این که انگبین، ما را نمی بینی دگر
پاره کردی، رشته های اعتمادت را به ما
جز عدویی در کمین ما را نمی بینی دگر
هیچ فکر تازه ای را، بر نمی تابی ز ما
صاحب رأی و امین ما را نمی بینی دگر
خوردی و پروار گشتی بر بساط ما، ولی
اهل احسان و متین ما را نمی بینی دگر
فکر کردی تا ابد تقدیر ما این گونه است ؟
کامران و مه جبین ما را نمی بینی دگر
فکر کردی بوتهٔ ادراک ما خشکیده است ؟
قابل درک و یقین، ما را نمی بینی دگر؟
فکر کردی کرده هایت می رود از یادها؟
در فصول واپسین، ما را نمی بینی دگر؟
عاقلان را این اشارت ها، کفایت می کند!
گرچه چندان نکته بین ما را نمی بینی دگر!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
طنز گونه و خوبی است
موفق باشید .