هر کس که به جاقلبِ تو دل آویزد
با ظلم در این عدم نمی آمیزد
لب بر لبِ ابریقِ غمت بگذارد
خم در قدحش ساقیِ فردا ریزد
خداوند حنّان پناهم بده
به درگاه پر مهر راهم بده
ز رحمانیِ خود گناهم ببخش
به غفّاریت اشتباهم ببخش
تویی غافرِ هر گناه و خطا
تویی دافعِ تندبادِ بلا
طبیب و انیسِ دلِ دردمند
امیدِ عظیمِ اسیری به بند،
ز رحمت نظر کن امانم برید
کسی غیرِ تو درد ها را ندید
در این سینه ام هست رازی مگو
که بر تو فقط می کنم بازگو
تو که همدم و رازدارِ منی
به طوفانِ غم غمگسارِ منی
ز تو نیست پنهان سَر و سّرِ من
به تو هست هستِ دل و روح و تن
نگفته حدیثِ مرا خوانده ای
ز عشقت به دل نور تابانده ای
بتابان به دل نورِ خود بیشتر
مطیعی به دستورِ خود بیشتر
در این سینه شورِ مرا بیشتر
به راهت عبورِ مرا بیشتر،
من امشب دلم را خبر می کنم
به عشق تو تا صبح سر می کنم
بر این سینهِ خود شرر می زنم
به آهی جگر سوز در می زنم..
ببین تق تقِ در گدا می زند
تو را از تهِ دل صدا می زند
بر او باز کن در که بخشنده ای
خداوندِ منّانِ هر بنده ای،
ز درگاهِ پر مهر طردم مکن
گرفتارِ محنت و دردم مکن
اگر دور سازی مرا از درت
تضرّع کنم بر درِ دیگرت
که من ول کنِ عفوِ تو نیستم
امیدم تو هستی برو نیستم،
ببخشا که اینگونه پر رو شدم
و با سرورم روی در رو شدم
به دریای تو کمتر از قطره ام
من آن ذرّه ای زیرِ یک درّه ام
صفات تو دریای لطف است و جود
جهان دارد از آن ذکاتش وجود
به عالم زمانی که چیزی نبود
صفاتِ تو نوری درخشنده بود
به آن نور شوری پدیدار شد
جهان راغبِ چهرهِ یار شد
اَنالرَّبِّ بخشنده آواز شد
درِ رحمت و مغفرت باز شد
...
با احترام: مرتضی میرزادوست
درودبرشما
مناجات زیبایی بود
سلامت وموفق باشید درپناه خداوندبزرگ