من جامه شاعری به تن نکرده ام، من فقط دلنوشته هایم را به مهمانی آتش بُرده ام 🔥
دوستت دارم کمی کوتاه، قدر عُمر ماه 🌒
من برایت تا همیشه شعر می بافم، به روی آسمانها، بر زمین، بر فرش گندمزار! ، من تو را می خواهمت ای عشق ای خوشبختی پنهان، من تو را می خواهمت ای تا ابد در جان
تا که جان دارم برایت شعر می بافم منِ عاشق، به روی آسمانها، بر زمین، بر فرش گندمزار!
یک شبی آخر به دیدارم بیا ای یار، ای طبیب دردهای من، عیادت کن از این افسرده ی بیمار، کی میایی تا مرا تسکین دهی با عشق؟
تا مرا بیرون کشی از غصه ای جانکاه
دوستت دارم کمی کوتا،،،قدر عُمر ماه 🌙
من تمام شهرها را، کوچه ها را، کوه ها را در پیَت گشتم، من گُلی پژمرده ام در سرزمین غم، پس کجایی قطره ی شبنم؟
اشک می ریزم، صدایت میکنم در برکه تاریک تنهایی، می برم هی نام زیبای تو را در خواب من به دنبال تو خواهم گشت، در آیینه ها در آب! ، من نشانی تو را می پرسم از نیلوفر مُرداب
تا به قدر ذره ای از تو شوم آگاه
دوستت دارم کی کوتاه ،،، قدر عُمر ماه 🌙
ای گلستان، نازنین، ای بهتر از دنیا، روی معصوم تو مثل آسمان زیبا، کاش دستان تو را در دست من بگذارد آن خالق، آن یکتای بی همتا
در درون دست های خود ندارم هیچ، جز فراق و حسرتِ دوری، جز عذاب و اضطراب و درد مهجوری
می نشینم شعر می بافم، غرق رویا می شوم، تا دور گردم از غم و تشویش و خاموشی، تا گریبان مرا دیگر نگیرد تیک تاکِ ساعت و درد فراموشی
می نشینم من برایت تا ابد در راه
دوستت دارم کی کوتاه ،،، قدر عُمر ماه 🌙
دوستت دارم، قدر اشکی که ز چشمان تو می ریزد، آه اما حیف...با من نیستی و با رقیبانی، یادم آمد...، در شب هجران خودت گفتی که دیگر در کنار من نمی مانی، اما صد هزار افسوس تو نمی دانی، که مجنون تر ز من پیدا نخواهی کرد.
دوستت دارم، قدر اشکی که ز چشمان تو می ریزد💧
با خدایم میکنم نجوا
که ای یکتای بی همتای من، پس او کجا رفته؟!
همان که بر تن خود عطر سوزان اقاقی داشت، همان دسته گُله روییده در صحرا، همان زیبای مستِ تا ابد شیدا
صد هزاران مرتبه پرسیدم از ایزد، من که او را دوستش دارم، پس چرا ،،،
پس چرا از خواب غفلت بر نمی خیزد؟!
ای همیشه صبح، ای ترنم، ای بهار آرزوهایم، ای نفس، ای گُل، من بدون تو همیشه در عذاب و اضطرابم
من بدون تو پُرم از آه
دوستت دارم کی کوتاه ،،، قدر عُمر ماه 🌙
از رفتن پاییز غم انگیز
تنها غم بجا مانده
یلدایتان مبارک