شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
در انجمن (ساکت) شاگرد( شهیرم) من
از (ساغر )و (کیوان) هم تاثیر پذیرم من
ذریه ی ساکت هم چون شمع ِشب افروزند
در جمع خردمندان یک طفلِ صغیرم من
هر سو نگرم کوهی از تجربه می بینم
در گلشنِ ساکت چون یک تکه کویرم من
اینجا سخن از شمع و پروانه و گل باشد
در بزم ِادیبان چون شاگرد حقیرم من
خوانِ کرم ِ دانش بی غایت و پهناور
چون نیک نظر کردم دیدم که فقیرم من
تصنیفِ دل انگیز ی از حافظ و از سعدی
زیبا غزل از ساکت، مهمان ِصفیرم من
در انجمنِ ساکت ، گر گاهِ سکون باشد
با پچ پچ و نجوایی ، دربندِ دبیرم من
در شهرِ صفاهان و در مهد دلیرانم
همشهری ِمشتاق و سهراب و صغیرم من
در کوره ی ِعرفانش پختند همه خامان
گر ره نبرم آنجا ، بی مایه فطیرم من
یا رب نظری فرما این جمعِ ادیبان را
پیدا نبود منزل ، آغاز مسیرم من
* این شعر تقدیم شده است به یکی از شاعران بزرگ شهر اصفهان در دوره قاجار با نام ( شیخ محمد حسن ساکت اصفهانی) ، که بنده افتخار دارم یکی از اعضای انجمن ساکت هستم . ( استادشهیر اصفهانی) و ( استاد کیوان) و( استاد ساغر) از استادان و شاعران انجمن می باشند.
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما سپاس بابت اطلاعاتی که از این شاعر بزرگ ارسال نمودید. موفق باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
محمّدحسن ساکت ابن میرزا محمّد طلافروش
شاعر ادیب از سخنوران قرن چهاردهم ه. ق است.
سال تولد او را ۱۲۷۷ق ، ۱۲۸۷ق و ۱۲۸۵ق آوردهاند.
در اصفهان متولّد شده و علم و ادب آموخت
و سپس به قهوهکوبی روی آورد.
او از اعضای فعّال انجمن ادبی شیدا بود.
در تصوف نیز دستی داشت
و مرید مشایخ سلسله صفی علی شاهی بود .
او در آخرین ماه زندگی خود به مصیبت فوت فرزندِ جوانش عباس مبتلا شد و در ماه رجب ۱۳۵۶ ق وفات یافت
و در صحن تکیه بروجردی در تخت فولاد به خاک سپرده شد.
دیوان اشعار او با مقدمهنویسیِ شاعر توانا
خسرو احتشامی ، در اصفهان به چاپ رسیده است.
این ابیات از ساکت اصفهانی است :
چو ماه من به رخ از زلف خود نقاب گرفت
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
ز گریه ، مردمِ چشمم به یکدیگر گویند
ببین که خانهی ما را چگونه آب گرفت
عرق ز چهره فشاند و جهان معطّر کرد
مگر نگار من از برگِ گل ، گلاب گرفت
روح شریف ایشان و همه رفتگان شاد
سلام و درود
سلامت باشید اصفهان همواره مهد تمدّن و علم و فرهنگ و ادب و هنر بوده و هست