يکشنبه ۴ آذر
گله ی گرگ شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲ ۰۵:۵۷ شماره ثبت ۱۲۵۳۴۷
بازدید : ۱۰۷ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
گله ی گرگ
اول فکرکردم خواب دیدم
خواب ندیدم
سگی چوپان شده بود و،
گله ی گرگ از پیِ چوپان میرفت
آفتاب مهتاب ندیده ای را دیدم
در پیِ خوکان میرفت
تعجب کردم ازیک پسری که ،
بهر ابلیس بنده ای حلقه به گوش بود
بهر بستنِ آن زلفِ دُم اسبیش ،
در پیِ روبان میرفت
یه عصیان زده را دیدم
ازنسیم خسته شده بود
در پیِ طوفان میرفت
درآن شهر لت و پار،
کس ندیدم در پیِ خوبان میرفت
هیچ بچه ای ندیدم ،
احترام گذارَد به پیر
ولی پیری را دیدم ،
در رهِ رویان میرفت
اما تا دلت بخواهد ،
فَک ها یکریز کارمیکرد
هرکه را دیدم ،
چرت و پرت گویان میرفت
هریک از افراد آن شهر،
سالهای نوری دور بود ز انسان
ولی هیچگاه نفهمیدم چرا هریک ،
در رهِ غم ،
یکریز پایکوبان میرفت
بهمن بیدقی 1402/8/20
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر بزرگوارید بینهایت ممنونم از الطاف بیکرانتان سلامت باشید و شادمان و مؤفق | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شاعر واستادگرامی
با عرض ارادت
قلمتان توانا
شادیتان بر قرار
همیشه سالم
مانندهمیشه بسیارزیبا سرودی بود
لذت بردم
درودبر شما