چشمه ی شوقم و پای دل تان میگردم
مدتی بود که در چشم شما گل کردم
هر چه آموخت دلم، نقشه ی چشمان تو بود
ورنه من گمشده ای نزد شما آوردم
سرخی خون دل از چشم شما باریدم
گر چه خود موج سرابم ،چو کویرم ، زردم
جبهه ی چشم تو تحریک به رگبارم کرد
تا که در دشت غزل قافیه ها پروردم
گرمی دست شما بود که خورشیدم داد
ورنه من شاعر دلمرده ی قطبم، سردم
زیر مجموع شما عرش ریاضی رفتم
ورنه بی زوج شما ،صفرترینم، فردم
گر که لیلای کویرت نشود راهبرم
بخداوند که مجنون و بیابان گردم
تو حلالم بکن ای ماه ، که کانون دلی
تا که دلتنگم و دور قمرت شبگردم
نه نگو ،هیچ مپرسید، که من خوشبختم
با وجودی که دل و جان و سری پر دردم
ادب کودک طبعم نه سزاوار شماست
ورنه استاد نمیکرد ز مکتب طردم
میروم، قول بده باز نگویی، برگرد
که من از حرمت این ثانیه ها دلسردم
هرکجایید بدانید که «دلجو» ابدیست
تا که در راه شما ذره ی خاکم ، گردم
=====
تقدیم به زلالیت تمامی اساتید بزرگواری که مقام شعر وادب را بر سلیقه های شخصی ترجیح میدهند.