کودکِ میل شده رهگذر از کوچه ی تو
یاد ایام کمی خاطره بازی بکنم
به لب پنجره ی عشق تو سنگی بزنم
حرف مردم بشوی ، حاشیه سازی بکنم
مادرت شک بکند عاشق مردی شده ای
ترس او مانع دیدار تو با من بشود
تو ولی تا سر آیینه ی من قد بکشی
قایقت در من طوفان زده روشن بشود
سر کنی با تهِ جیبی که رفیق حشره ست
کوه احساس تو به کوه معما برسد
حل کنی مسئله ی شاعر ماتم زده را
نگذاری که ته کار به "امّا" برسد
نیمه شب با عجله ، ترس ، صدای "جِزِ" در
بدویی پیشم و یادت برود رژ بزنی
باز هم آینه دارت بشوم ، خیره به تو ...
کاش هربار همینطور شود ، رژ بزنی
دور مرز سر و تن فِر بخورد پیچک تو
با تو شیرین بکنم مزه ی این واقعه را
بِدَم از شرق بغل های پر از عاطفه ام
عاشقم باش ، رها کن غم این جامعه را
تا کی اینگونه به لب مُهرِ فروبندِ دم است
مُدِ مخفی شدن از ترس دوتا بوسه گذشت
ترس بی فایده شد ، لو بده این رابطه را
بوی سرخ غمت از بینی صد کوسه گذشت
حاصل بوسه ی مخفی به لبت این شده که :
عاقبت در وسط کوچه ی دل لات شدیم
بس که مخفی به در خانه ی من سنگ زدی
آخرش سوژه ی فامیل و محلات شدیم
به شعر ناب خوش برگشتید
عاشقانه زیبا و سرشار از احساسی را هدیه آوردید
موفق باشید