سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        درد

        شعری از

        شیوا موسی زاده

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۷:۴۸ شماره ثبت ۱۲۲۳۷
          بازدید : ۱۵۲۳   |    نظرات : ۳۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر شیوا موسی زاده

        گره خورده ام

        آنقدر که پیچیده در خودم

        و انگار دارم دار می زنم

        نقشم را

        و بعد نعش

        که می دانم با دست هایی ازپا دراز تر

                                                    کجا ایستاده به فکر...

        #

        فریاد زخم هایی در من 

        که تنها گوش خودم بدهکار آن هاست

        و مادرم دوست دارد من سکوت کنم،

        و بی دلیل مداد را به جمجمه ام بکوبم

        و باز در خودم پر از درد شوم...

        و این همه چه خوب است

        که هیچکس نمی شنود

                         نمی بیند

                         نمی فهمد

        و کش آمدن روزها

        با نفس های من

        که کاش روزی نشنوم

        و فریادم به صورتک های اتاقم نرسد؛

        شاید روزی صورتک شوم کنارشان!

        آنگاه نه لب از لب تکان می خورد

        و نه چشم آه می کشد

        فقط خیره!

        به انسانی که لبش دو شقه

        و پلک هاش تکان می دهند جهان را...

        اما تا صورتک شدن

                                 کجاست که نقش بزند؟

        با آهی که هی کشیده می شود

        مثل همان زبانی که بند

        و گردنی که دار

        و دست هایی از نیمه بریده

        تامن نکشم

        پیانویی

        که پشت شیشه در من می زند

        می زند به شاهرگ آخرم

        و آخر چه خوب است هیچ کس نمی شنود...

        #

        و در زندگی غرق می شوم

        سوی صدفی کز تاجم افتاد

        و چه زیباست

        دست و پا زدنم

        که هم اش به سوی تو است

        مثل حالا

        که قلم

        خطش

                   راه چشم های تو را پیش گرفته

        و بی نهایت در سبز موج می زند

        با صدفی

        کز آنسوی مرزهای وطن هدیه میدهد!

        و در این جا 

        رنگش سرخ می شود

        از آن همه اخم بر پیشانی...

        #

        مداد نوکش شکست!

        تا من شاعر تر گریه سر دهم

        برای مشقی که گاه کامل نشد ،

                                                  گاه عاشق نشد...

        وکاش ترک بر می داشتم

        و از هم باز

        تا این لعنتی بیرون بیاید

        و برگ آزادی خویش را

        با کلاهش از سرم بردارد

        و آرام دور شود

        از بسته ای که نگاهش

        پشت دو دکمه باز می شد

                    به خیابانی که

        تنها ، زن

        با پنجره ای گیس هاش را داد می زد!

        و کمی زاویه را این طرف تر:

        قتل عام چشم هات

        به حد سبز مطلق...

        #

        آه !

        تازه فهمیدم...

        تنها دو دکمه بودند!

        مادرم آن ها را به سرم دوخته بود...

        و کاش نمی دیدم،

        اشک نمی ریختم،

        و با معشوقش

        در کافه های پاریس پیک نمی زدم

        و دوست نمی داشتم

                                        انسان را....

         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4