چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
دورۀ سوز و گداز است، بیا اشک بریز
راهِ بهروزی دراز است، بیا اشک بریز
روبه حیله گری، سازِ تعارف زد و گفت
مرغ همسایه چو غاز است بیا اشک بریز
شادی از وادی ما رفته اگر، سخت مگیر
این ثوابش چو نماز است، بیا اشک بریز
تا پریشانی و غم، نقش به پیشانی ماست
پس غمی تازه نیاز است، بیا اشک بریز
دشمنان، مست گل و بلبل و پروانه شدند
شأن ما، بوی گراز است، بیا اشک بریز
اهلِ عالَم همگی لب به خورشتی زده اند
سهم ما، نان و پیاز است، بیا اشک بریز
گشته ایم گُم، همه در کوره رهِ ترکستان
این کجا راهِ حجاز است؟ بیا اشک بریز
صورت و سمبلِ شیطان، شده مانند پری
این کمی مسئله ساز است بیا اشک بریز
این همه اشک، مپندار که بی فایده است
سیلِ بی سدّ و جهاز است، بیا اشک بریز
سیل بنیان کن و سختی که کشانَد به زوال
هرکه را خفته به ناز است، بیا اشک بریز
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.