شهر خواب
اشباحِ بیدار
سراسیمه به دنبال آرامش می گردند
با چشمانی سرخ تر از آخرین تقلای آفتاب
در غروبی پرتکرار
در پی افکندن بلوایی می چرخند
گریزان از روز با زندگی قهر
شاید هم مطرود و در رنج
شب از ناگفته ها سرشار
ماجرای تازه ای دارد
داستان شهر تاریک و مردمان آلوده در تقصیر
سرنوشتی شوم خارج از تفسیر
محذوفانی از جامعه تبعید
نابخشودگانی بی وعده ی ترحیم
برزخی بی اِذنِ صور اسرافیل
راه بازگشتی نیست
امیّد بی معنا
بساطِ هیچ مهیا
چند زمستان دیگر را زنده اند این اشباح؟
وهم دزدیده نور دیدگان را
ماندن ، اعتبارش به ساعت ها
چه کسی می داند، راز این داغخانه را
پی نوشت ۱:دوستان عزیزم بسیار سپاسگزارم از وقتی که می گذارید نوشته هام رو می خونید حضورتان مایه افتخارم است . گل آرایی معذبم می کند😀
پی نوشت ۲: این نوشته برای بی خانمان ها و معتادان متجاهری است که شهر در شب مأوا یشان است. می خواستم خاطره ای بگم اما مدتهاست حرف در دهانم ماسیده است
پی نوشت ۳:نقادی گفتند نوشته ام نشون میده عقب گرد داشتم در نوشتن و شعر زبان یکدستی نداره و بین نثر و شعری که نصف قافیه هاست. دوستان اگر نظری برای اصلاح نوشتارم به ذهنتون میرسه سپاسگزار میشم بیان کنید
-داغ ننگ از اصطلاحات گافمن جامعه شناس آمریکایی است. حالا نمیدونم داغ خانه معنادار است یا خیر
با تقدیم احترام