سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        خون خورشید

        شعری از

        ابوالفضل بابائی(رادمان)

        از دفتر نغمه باران نوع شعر متن ادبی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۰:۵۷ شماره ثبت ۱۲۰۲۷۵
          بازدید : ۱۹۱   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل بابائی(رادمان)
        آخرین اشعار ناب ابوالفضل بابائی(رادمان)

        شب همه ِ جا دامن گسترده بود. دشت سینۀ وسیع و داغش را در برابر وزش نسیم مالیمی قرار
        داده بود. نسیمی آهسته و آرام به روی سینهاش میخزید و دامنکشان میگذشت. سکوتی
        ابهامآمیز بر همه جا حکمفرما بود. بر سقف نیلگون آسمان، ستارگانی چند، دور از چشم ماه
        جلوهگر بودند.
        گاه ِ گاه شیهۀ چند اسب بیشکیب، سکوت دشت را درهم میشکست و سوسوی چند مشعل،
        پردۀ سیاه شب را میدرید و پیش میرفت. این مشعلها و اسب ِ ها از آن کاروانیانی بود که از
        ُجنبوجوش آنان پیدا بود که تازه در این صحرا پیاده شده ِ اند. در برابر بعضی از خیمهها مردانی
        ِ کنار هم نشسته و با یکدیگر گرم گفتوگو بودند. میگفتند و میشنیدند. میخندیدند و شادیمیکردند. مثل این بود که رشتهای ناگسستنی قلبهای همه را به هم پیوند میداد. در درون
        ّت و برادری و عشق و دوستی موج میزد. گویی آنها در دنیای
        دیدگانشان صفا و درستی، محب
        دیگری روزگار گذراندهاند؛ برای اینکه از کینه و حسد و غرور و خودخواهی، نشانی نداشتند.
        پیرمردان با عالقهای تحسینآمیز، گوش به حرف جوانان میدادند و جوانان صمیمانه به پیران
        ّت و عشق
        عشق میورزیدند. گویی در میان این کاروان کوچک و کاروانیان بزرگ، بذر محب
        پاشیده بودند؛ عشقی که زندگی میساخت و شادی و نشاط میآفرید و با حیله و دروغ و حسد و
        خودخواهی، سرسختانه مبارزه میکرد.
        صدایی گرم و جانبخش از میان خیمهای بیرون میخزید و آرام و آهسته به گوش جان
        مینشست. کاروانیان همچنان که جلو خیمهها گرد هم جمع شده بودند، سراپا گوش بودند. نوایی
        بود که گرم میکرد و نیرو میبخشید؛ آوایی بود که تا ژرفای دلها رسوخ میکرد و زنگ غم و
        اندوه را میزدود.
        ِ کلمات آسمانی قرآن با صدای گرم خواننده همه جا طنین میافکند و به همهکس و همهچیز
        عظمت میبخشید. این ندا گوش جانها را نوازش میداد و نگاهها، آرام و پرامید به هم گره
        میخورد و گلهای شادی و امید، به باغ خاطر کاروانیان میشکفت.
        ّ پیرمردان به یاد روزهایی افتاده بودند که همین آیات و کلمات را محمد زمزمه میکرد. به
        یاد روزهایی افتاده بودند که پیامبر روی شنهای داغ مینشست و آنان به دورش جمع میشدند
        و همین کلمات را از زبان او میشنیدند.
        در همین موقع، خبر دادند پیرمردی با موهای پرپشت سفید و قامتی نیمهخمیده وارد کاروان
        شده و میخواهد با کاروانساالر دیداری کند. او را به خیمۀ پرشکوه حسین راهنمایی کردند.
        کسی نمی ّ داند چه گفتند و چه شنیدند اما وقتی پیرمرد از خیمۀ امام بیرون آمد، شاد بود و
        میخندید.
        وقتی پرتو لرزان مشعل به روی چهرۀ پیرمرد افتاد، همه دیدند که ابروان سفید پرپشتش نیمی
        ِ از دیدگان او را پوشانده است. او با آن موهای سفید سر و صورت، و چروکهایی که از گذشت
        سالها و درد و رنجهای فراوان حکایت میکرد و گردوخاکی که بر چهرهاش پردهای نازک کشیده
        بود، جالل و شکوه دیگری داشت. نگاهش آنچنان نافذ و گیرا بود که همه را به سوی خود میکشید.
        شاد و خندان همچون ِ جوانان دلزنده و پرامید به میان گروه آمد. همه او را میشناختند. مگر
        ّ ممکن بود کسانی را که از دوستان صدیق و وفادار پیامبر بودهاند، کسی نشناسد؟
         
        او "اَنَس بن حارث" بود.
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۵۹
        سلام.. خندانک
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۵۶
        سلام شاهزاده خانوم🫂
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۳۳

        سلام و درود خندانک خندانک خندانک



        اَنَس بن حارِث کاهِلی از اصحاب پیامبر(ص)، اهل کوفه و از شهدای کربلا بود. پدرش حارث بن نبیه  جزو اصحابِ صُفِّه بود. او راوی حدیثی از پیامبر درباره‌ی کشته شدن امام حسین(ع) در کربلا است. وی در روز عاشورا رَجزی خواند و آل علی را پیروان خدای رحمان و آل حرب (بنی سفیان) را پیروان شیطان نامید.

        انس از اصحاب پیامبر(ص) بود و گفته‌اند در جنگ بدر و جنگ حُنَین شرکت داشته است.[۱] برخى نام او را مالک بن انس کاهلی دانسته‌اند.[۲] انس پیرمرد سالخورده‌ای[۳] از طایفه قبیله بنی‌اسد بود.[۴]

        پدر او حارث بن نبیه نیز از اصحاب پیامبر و جزو اصحاب صفه بوده است.[۵]

        «انس بن حارث همان کسی است که از پیامبر(ص) نقل کرده است :

        « إنَّ ابنی هذا -یَعنی الحُسین- یُقْتَل بِأرضٍ یقالُ لَها كَربلاء فَمَنْ شَهِدَ ذلك مِنْكُم فَلْیَنْصُرْهُ » .

        «این پسرم (یعنی حسین) در سرزمینی که به آن کربلا گفته می‌شود، کشته می‌شود. پس هر یک از شما آن را درک کرد، او را یاری کند.»[۶]

        به گفته بَلاذُری، اَنَس که در کوفه زندگی می‌کرد، برای پرهیز از وارد شدن در جنگ، از کوفه خارج شد. او در منزلگاه قصر بنی مقاتل گفتگوی امام حسین(ع) با عبیدالله بن حر جعفی (که او نیز با همین قصد از کوفه خارج شده بود) را شنید و پس از آن نزد امام آمد و گفت:

        «به خدا سوگند از کوفه خارج نشدم جز به این سبب که همانند عبیدالله بن حر، جنگیدن با تو یا جنگیدن در کنار تو را ناخوش داشتم، ولی خداوند یاری تو را در دلم انداخت و به همراهی با تو برانگیخت.»[۷]

        ولی به نقل برخی دیگر از منابع او در کربلا به امام حسین(ع) پیوست.[۸]

        بنا بر نقل برخی منابع ، اَنَس قبل از عاشورا به خواست امام حسین(ع) نزد عمر سعد رفت تا او را موعظه کند. وقتی بر عمر سعد وارد شد، بر او سلام نکرد. عمر گفت: چرا بر من سلام نکردی؟ مگر من مسلمان نیستم؟ انس گفت: به خدا سوگند تو مسلمان نیستی ؛ چون می‌خواهی پسر رسول خدا(ص) را بکشی. عمر سر به زیر انداخت و گفت به خدا سوگند می‌دانم قاتل حسین در آتش است، ولی گریزی از اجرای فرمان امیر عبیدالله بن زیاد نیست.

        انس نزد امام حسین(ع) بازگشت و ایشان را از سخن عمر سعد آگاه کرد.[۹]

        اَنَس در روز عاشورا از امام حسین(ع) اجازه گرفت و به میدان رفت و چنین رجز خواند:

        قَدْ عَلِمَتْ كَاهِلُهَا وَ دُودَان‏ُ‏وَ الْخِنْدِفِیونَ وَ قَیسُ عَیلَانَبِأَنَّ قَوْمِی قُصَمُ الْأَقْرَانِیا قَوْمِ كُونُوا كَأُسُودِ الْجَانِآلُ عَلِی شِیعَةُ الرَّحْمَنِوَ آلُ حَرْبٍ شِیعَةُ الشَّیطَان

        قبایل کاهل و دودان و خندف و قیس عیلان همه می‌دانند
        که قبیله‌ی من نابود کننده هماوردان است؛ ای یاران همچون شیر غرّان باشید که همانا آل علی پیرو خدای رحمان هستند و آل حرب (بنی سفیان) پیرو شیطانند.[۱۰]

        او پس از کشتن هیجده نفر به شهادت رسید.[۱۱] نام او در زیارت ناحیه مقدسه (غیر معروفه) آمده است.[۱۲]




        منابع و جستارها :

        -  امینی، أصحاب أمیر المؤمنین علیه‌السلام و الرواة عنه، ۱۴۱۲ق، ج‌۱، ص۶۸.↑ محدّثی، فرهنگ عاشورا، ۱۴۱۷ق، ص۶۱.↑ 

        - جلالی‏، سلحشوران طف‏(ترجمه إبصار العین‏)، ۱۳۸۱ش، ص۱۲۶.↑ 

        - محدّثی، فرهنگ عاشورا، ۱۴۱۷ق، ص۶۰.↑ 

        - ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‌۱، ص۶۹۳.↑ 

        - ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‌۱، ص۲۷۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج‌۱، ص۱۴۰.↑ 

        - بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج‌۳، ص۱۷۵.↑ 

        - ابن اثیر جزری، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۲۳.↑ 

        - قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۶۹.↑ 

        - شیخ صدوق، الأمالی، ۱۴۰۰ق، ص۱۱۶.↑ 

        - شیخ صدوق، الأمالی، ۱۴۰۰ق، ص۱۱۶.↑ ابن مشهدی، المزار الکبیر، ۱۴۱۹ق، ص۴۹۳

        - ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.

        - ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.

        - ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

        - امینی، محمد هادی‏، اصحاب امیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه‏، بیروت، دار الکتاب الإسلامی‏، چاپ اول‏، ۱۴۱۲ق.

        - بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف،‌ بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

        - جلالی‏، عباس، سلحشوران طف‏(ترجمه إبصار العین‏)، قم، زائر، چاپ اوّل‏، ۱۳۸۱ش.شیخ صدوق، الأمالی، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق.

        - عسقلانی، ابن حجر، الإصابة فی تمییز الصحابة،‌ بیروت، دار الكتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

        - قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذو القربی، قم، اسوه، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.محدّثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف‏، چاپ دوم، ۱۴۱۷ق.



        سلامت باشید و شاد خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۵:۲۳
        تشکر
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۱:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۵۵
        تشکر
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۶:۴۳
        درود گرامی

        خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۵:۲۳
        سپاس
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۳۵
        درودبرشما 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        ابوالفضل بابائی(رادمان)
        جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۵:۲۳
        تشکر
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3