((طالع ننگ))

سلام

درودهایم پیش کش
استاد ادیب شاعرمحمدرضاخوشرو
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.بهترین ها.
برایتان ازخداوندطالبم
🍃🍀🌱
آن که بَرایم نُتِ دِل کَش نَواخت

دَرسِ تو از جَنگ برایم چه داشت
مَشقِ تو سَر مَشق بَرایم نَداشت
روز و شَبَم در غَم و تَشویش سوخت
سوز و گُدازی که تَنم کم نداشت

حال که شَمشیر کَشیدی بِدان
قافِله سالار مَنم ای فَلَک
زاده ی ایرانَم و دینَم مُبین
خادِمِ عَبّاسَم و باغَم فَدَک .



شعر و خوانش ؛

محمد رضا خوشرو .

🌺🌺
🥀🥀🥀🥀🥀🥀

باسلام
بانوشاعره ادیب
جمیله عجم (بانوی واژه ها)
حقیرانه مصفاو پرفروغ..ـــــ. ازحضور
در ازای الطاف
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.ــــــ معذورم.

ازهرچه مطلوب ومقبول
.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐

ظاهرا،آرامم اما دردلم طوفان به پاست
مثل یک ساحل که با امواج وحشی آشناست
برلبم لبخند وغم فرمانروای جان شده
باهمین غم لرزه ها دل خانه ی عشق وصفاست
گاه گاهی درمسیرعاشقی گم می شوم
قلب بی تابم ولی همواره لبریز ازخداست
پای عشقم تا ابد می مانم وجان می کنم
گرچه دنیا هم به کام عاشقان بی وفاست
این جهان درباورم زندان ومن زندانی ام
باقفس می سازم اما روحم از بندش رهاست
‌باجماعت می پرم اما پرازتنهایی ام
شاعرم احوال من ازمردم دیگر جداست!
ظاهرا،خندانم اما غرق اقیانوس اشک
ظاهرا،آرامم اما دردلم طوفان به پاست
*******************
بزرگترین رسالت دنیا
برشانه ی شاعران است
پس جای تعجب نیست اگر
سنگین ترین دردها هم
نصیب آنها شده است!

✍️🎤🎧شعرودکلمه :جمیله عجم🌹
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺

باسلام

استادادیب شاعرفخیم
دکترسیدهادی محمدی ارجمند
حقیرانه مصفاو پرفروغ..ـــــ. ازحضور
در ازای الطاف
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.ــــــ معذورم.

ازهرچه مطلوب ومقبول
.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐




برای عاشقانِ آشق
بسم الله الرحمن الرحیم


زمان نارس مکان زخمی دلم آشوب می خواهد
دُمِ باتون و گاز و پنجه ی سرکوب می‌خواهد


شبیه نوح و لوط و مادر قاجاری ناصر
صَفِ آهن پرستان و زن ایّوب می‌خواهد


چنان دلگیرم از نامردی احکامِ اجباری
سَرم دردِ سه فاز و باورِ مرطوب می خواهد


به جای شاخه ی یاسین تنِ حمدی که تب دارد
مُشدّد های ضالین، آیه ی مغضوب می‌خواهد


زبانِ موریانه زخم کرده خودکشی ها را
دهانِ دار هم پیراهن مرغوب می خواهد


گواهی می‌دهد انجیل شعر و نقد یوحنّا
حسادت های شمعونی مرا مصلوب می‌خواهد


قمار آرزو ها در مربع های تکراری
جنین شش قلوی تاس را مغلوب می‌خواهد


گرفته ژست هذلولی جهان تلخ استدلال
به این صغرا و کبرا شکل ما معیوب می‌خواهد


پناه روسری سُر می‌خورد از فرق اقیانوس
نگاه کوسه را شرمنده و محجوب می خواهد


پس از ما شک به جان ماجرای سایه افتاده
که از دیوار حاشا ضامن مکتوب می‌خواهد


تو از جغرافیای سوختن پروانگی کَم کُن
جهانِ ویترین آینده را از چوب می خواهد


✍️ #سید_هادی_محمدی

🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌴
🌴🌴🌴💐💐💐💐💐💐

باسلام

شاعروادیب گرانقدر
عباسعلی استکی

حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐

جناب خان قوزی
از غوزستان
"قوز بالای قوز"
لطفا
نغوز
و
سفره ی مردم را
به بورس
ندوز و نفروش

🍀🍀🍀🍀💐💐💐💐💐💐

باسلام

شاعره ادیب گرانقدرفهیمه
استادزهراحکیمی بافقی( الهه ی احساس)
ازحضورفرتان.محظوظ وخرسند..
حقیرانه مصفا,
پرفروغ.

در ازای این محبت هاندارم هیچ.!
بجزچندواژهٔ شکسته.برطبَق اخلاص.

ازهرچه مطلوبِ.بهترین ها. برایت طالبم..
بچرخاندخدا.
چرخ روزگارت رابکام ..
ساز کوک. روحت خنیاگر
دشت زندگی پر از خوشه

پایا مانیدومانا

🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ـــــــــــــــــــــ
اگه حال دلت خوبه
بدون حال منم خوبه
یه حسّ نابِ زیبایی
رو قلبم مشت می‌کوبه

مثِ وقتی که یه عاشق
می‌کوبه حلقه‌ی در رو
که تا در واکنه یارش
ببینه، یک رهِ دررو
برای پرزدن توی
خمِ پس‌کوچه‌ی آغوش
و با جامِ گلِ بوسه
بشه مست و، بشه مدهوش

من این کوبیدنِ مشتو
رو قلبم دوست می‌دارم
من اصلا با صدای اون
صفای زندگی دارم

بمون با من؛ که هر روز این
صدای تاپ تاپِ قلبم
برات آهنگِ دل داره
برات دل می‌زنه، هر دم

ترانه‌سرا: زهرا حکیمی بافقی، کتاب ترنّم احساس (۸۷ ترانه، ۶۴ سروده‌ی کلاسیک و ۳۰۰ دل‌سروده.)
***
آهنگساز و خواننده: مهرداد عزیزی

💐💐💐🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏🙏🙏

باسلام،
درودی مبتهج
شاعرمزینانی
ازالطاف نگاه
محظوظ وخرسندم
بهترین هاطالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
این روزها
شهر من شهر سربداران است
فریاد حیدر حیدر
حنجره های متورم
مشت های گره کرده
چشمان گریان
و پیکر خونین یک مرد
مردی از تبار غیرتمندان
سبزوار را به قیام خواند
این بار در برابر او
ایلچی مغول نبود
او را یک جوان نادان کشت
از همین شهر
مست و مقهور دشنه ی خویش
نه او جوان نبود
رفیقش هم نبود
آن دو از پشت خنجر زدند
و قلب یک جوانمرد را شکافتند
در آن لحظه همه ناظر بودند
اگر دوربین ها نبودند
شاید این کشته شهید نبود!
باورش هم سخت است
این زمان
در هیاهوی زن، زندگی، آزادی
مردی برای یک دختر جان می دهد
آن هم وقتی موی دختر بهانه است
کدام قلندر هو می زند
کدام جوانمرد بیدار است
ولی او بود
با شعار مرد، غیرت، آبادی
مردی از طایفه ی الداغی
جایی که محمود کلیدر خرابش کرد
اما حمید الداغی آبرویش داد
آی ننه گل ممد!
امروز شهر ما شهر رضاست
دنیا مبهوت حمیدرضاست
پس بخوان
« وصف شما د ایرونه
عکس شما د تهرونه»
آی ننه گل حمید من
آخ ننه گل حمید من

شاعرمزینانی عسکری
🥀🥀🥀🥀

باسلام،
درودی مبتهج
شاعره مهربانو طوبی آهنگران
ازالطاف نگاه
محظوظ وخرسندم
بهترین هاطالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش یافته اند جا
سنگر بر لونه ی عقاب
دفن صاحب خا نه
درخاک قفلت انتطار
دست پا زدن حس در تنگ نای لحظه
بار خواستن از درخت بی سایه
می نگرند تما شا گرران می نویسند کاتبان
بیخ گوش رها بی شرمی
جنگ تکرار مرگ بی دست پا
در تلا تم جنون سکوت
از نعیب غربت عشق
خبر فقرنعره بر اورد
لطا فت قطره در سنگ بی اثر
مکتوب عدالت در دهان مورچه گان
به زلال خضرا دم زدن
و
نهال در کبیر بی عدالتی کاشتن
درخت بی رونقی چون هیولای سیا
احر منی افسار گسیخته
سر بر آورده
چون خرچنگ هزار دست
ز بهر ودهر چنگ بر اورد درد
به
بهلیدن ماهی های بی دست پا
او باید بخورد
تو وسیله ی او هستی
بپرهیز ز شنا کردن
سهم تو دریا نبود
گر چه ماهی بودی
اب را رها کن

شاعره اهنگران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

سلام

باسپاس
بانواهنگران

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🥀🥀🥀🥀

سلام

بانوی بزرگ مهرو
گرانقدراهنگران
سپاسمندحضورمستمر والطاف

🌺🌺🌺🌺🌺🌺

باسلام،
درودی مبتهج
شاعرادیب آزادبخت
ازالطاف نگاه
محظوظ وخرسندم
بهترین هاطالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزهای گذشته از فرارمن آکنده می شود
دستهایم نگاره ی فریاد زدن را از یاد برده است
دستپاچگی در وادی حیرت من رفع خستگی می کند
گاهی آسمان ریسمان رویایم را از بیخ وبن برید
لگد مال میشوم از پاهای لیز
انگار همه چیز از نو فانی می شود
اندیشناک کسی روی ترس من قدم می زند
کودکان احساس پرت شده غرورشان
ساده تر ازحیرت من پیشقدم افکار تو می کنند
زمین گیر از انتخاب،دنیاجای ضمیر من نیست
دنیا وانمود زمزمه مرا متوجه صومعه می کند
بگذار کسی نگران وحشت خود
درتشنج فکرش باشد
نفس زنان ضجه بزند
روزمرگی خود راشکنجه گر اعتقادش کند
گاهی شرمندگی شبیه اعتراض کوبنده
دردست های نگاره ی فریاد خواهد شد
گاهی ضربه ی وحشت پشت شهوت پنهان خواهد شد
آیا کسی در وحشت خود نفس هولناک خود را تازیانه می زند؟
چه کسی بی رحمی را در نفس شلاق
درچشمان گریان تو خواهد دید؟
گاهی دراعتماد ،کسی وسوسه مرا شلاق می زند
گاهی شکنجه گر می خواهد نگاره ی فریاد را
دردستهای من عوض کند
دستهای زخمی شده از شکنجه گر
شبیه مشت کوچک بر سینه درد مند من
آیا مجازات دستهای نگاره ی فریاد
چیزی از وحشت را بی حس خواهد کرد؟
شکنجه گر محکم تر زد بر فرق دستهای نگاره ی فریاد
درتصور یک خاموشی وفراموشی
............................................................
با احترام محمدرضا آزادبخت
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام،
درودی مبتهج
شاعره فخیمه استادنیلوفرتیر
ازالطاف نگاه
محظوظ وخرسندم
درازا بهترین هاطالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدای ارسالی شاعر:
باران هم نتوانست
این غروب تف کرده را جان بخشد
ما را نترسان
ازین سرزمین آفت زده
ما منتظرانی قانعیم
به اندک امیدی
بارور می شویم
ما معجزه ی تاریخیم
با رویایی شاد می شویم
ما آخرین سنگر صبریم
دست هایمان خالی اما سخاوتمندیم
ما را اینگونه به یاد داشته باش
کویری بی انتها اما سرسبزیم


شاعره نیلوفرتیر

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🪴🪴🪴🪴🪴🪴
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

باسلام،
درودی مبتهج
شاعره مهربانو طوبی آهنگران
ازالطاف نگاه
محظوظ وخرسندم
درازابهترین هاطالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
💐🌺🌺🌺🌺🌺🌺

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش یافته اند جا
سنگر بر لونه ی عقاب
دفن صاحب خا نه
درخاک قفلت انتطار
دست پا زدن حس در تنگ نای لحظه
بار خواستن از درخت بی سایه
می نگرند تما شا گرران می نویسند کاتبان
بیخ گوش رها بی شرمی
جنگ تکرار مرگ بی دست پا
در تلا تم جنون سکوت
از نعیب غربت عشق
خبر فقرنعره بر اورد
لطا فت قطره در سنگ بی اثر
مکتوب عدالت در دهان مورچه گان
به زلال خضرا دم زدن
و
نهال در کبیر بی عدالتی کاشتن
درخت بی رونقی چون هیولای سیا
احر منی افسار گسیخته
سر بر آورده
چون خرچنگ هزار دست
ز بهر ودهر چنگ بر اورد درد
به
بهلیدن ماهی های بی دست پا
او باید بخورد
تو وسیله ی او هستی
بپرهیز ز شنا کردن
سهم تو دریا نبود
گر چه ماهی بودی
اب را رها کن

شاعره اهنگران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

بااهدای سلام
بانواهنگران
شاعره فهیمه سپاس


🍃🍃🍃🍃🍃🍃🪴🪴🪴🪴🪴🪴

باسلام،
درودی مبتهج
شاعرمحترم حاجی پوری باسمنج
خرسندحضورفرتان
محظوظ الطاف نگاه

بهترین ها طالبم درازا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
💐🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرانه می‌خواند
جسد در انتهایِ جاده از ویرانه می‌خواند
سفر در پیش رو ، افسوس را بر خانه می‌خواند

کبوتر بچه گریان ، مادرش را گربه در دندان
به احوالِ خودش ، بیچاره بی رحمانه می خواند

کنارِ چشمۀ خشکیده سطلی مرده پوسیده
به یاد روزهای آب پر پیمانه می خواند

گلی مرده به زخمِ خار ، خود با خنجری از پشت
به آه از ضربۀ هم خانۀ بیگانه می خواند

درختی خشک با اشک نگاهِ باغبان ، تیمار
گرسنه مانده او ، از رفتنِ پُر دانه می خواند

کتاب خاطرات خوب ، در خواب است یا مرحوم
که بر من دلخوشی را یادی از افسانه می خواند

کنارِ پرتگاهی دختری آمادۀ پرواز
ز نقش پشت صحنه مثل یک دیوانه می خواند

دریغ از دست حاشایِ ستمگر گشته بیچاره
چه هنگی کرده او در وادیِ رایانه می خواند

به روزِ کاش افتادم ، که از من ناله می خواهند
دلم از دست حسرت ، شیونی طغیانه می خواند

شاعرادیب حاجی پورباسمنج
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

سلام

شاعر جوان جوادکاظمی نیک
«زدیک»
زنده و سر بلند
تن‌ سلامت بزیستن
باذوق وشوق وسرزندگی
خانه ی دلت اباد و
لبت سرخ وسرت سبز وبدور ازارعاب وهل هله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🥀🥀🥀🥀🥀🥀


😁علاالدین ۲😁...
😂علاالدین 😂...

صدای ارسالی شاعر:

قسمت اول دلنوشته
کنج پنجره نشسته بودم
عجب باران دل نوازی ....
باتمام وجود نفس کشیدم
قطره های زیبا ی باران بر شاخسار درختان همچون مرواریدی غلطان خود نمایی میکردند
وای که چقدر دیدن این منظره لذت بخش است.
ابرها به ارامی محو شدند
باران نفس های اخرش را میکشید
کم کم خورشید از لای ابرها نمایان شد
درختان خوشحال ...همه جا از عطر نفس های گلها خوشبو شده بود
بلبل ها آواز سر میدادند
عجب رنگین کمانی
همه در تکاپوی زندگی نو ..
ای کاش باران بودم
💧
💧
💧
قسمت دوم دلنوشته
در آدینه ی تنگ دلم
باران به دیدار آمده
من در چارچوب پنجره
باغچه میزبان قطره ها
خندان قاصدک در باد
بوسیده سبزه باران را
گنجشک لرزان
در جدال باد و باران
ابر سیاه رقص کنان
می رود از آسمان
دستان گرم آفتاب
نوازشگر مورچه ها
آواز شاد سهره ها
مرا برده بین قطره ها

پی نوشت:
قسمت اول دلنوشته با همکاری سرکارخانم بانوعزیز ....
قسمت دوم دلنوشته با همکاری سرکارخانم بانوعزیز تیر عزیز
خیلی ازاین دوبانو عزیزم ممنونم که دراین دلنوشته کمک کردن که زیباتر شود بسیار سپاسگزارم ازهردو بانوعزیزم سپاسگزارم عزیزان دل
انشالله که دوستان عزیزم درشعرناب خوششان بیاید...
آهنگ پیانو با صدای باران قطعه موسیقی Alone in the Forest
از مارتین چرنی
💧قطره💧
اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
🖋جواد کاظمی نیک


🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

سلام

باسپاس
بانواهنگران

🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🥀🥀🥀🥀

اسلام،
درودی مبتهج
شاعره فخیمه نرگس زند
خرسندحضورفرتان
محظوظ الطاف نگاه
در ازا
بهترین ها طالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
...

جهانم می سوزد در تب سنگین
می پیچد زمین از درد دنبال رعد وبرق
نهان آسمان ،بنیان آه دارد
چرا پایین نمی آید تب سوزان؟
چرا باران دیگر درفکر رحمت نیست؟
عقاب ها درغل وزنجیر
کلاغ ها در قار تبعید
چرا کرکس ها دراوجند؟
کوه قامت خود را پس وپیش چشمانم کرد
آیا می شود خفاشان بیدار را در شب هوشیار کرد؟
دریا در خواب شیرین
ابرها را بیدارکرد از خواب گریان وعصیان
درد جهانم استخوان سوز است
درگیر تب ،آسمان رعد وبرقش
انگار زخم کهنه در پیچش بوران تاول می زند
و سر ،باز میکند
جهانم ققنوس وار باید بسازد با درد
اینجا دلگیر می شود جهانی در پس فردای تو



شاعره سرکارخانم زند
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

سلام
استادادیب شاعرفهیم محمداکرمی
🍃🍃
باحضورفر،
الطاف نگاه گرم
حقیرانه مصفا.
بجزچندواژه...
درطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.
بهترین هابرایت ازخداوندطالبم
عزیزی 🙏
ـــــــــــــــ
کردی تو هر دم یاریَم ، ای ساز خوش آهنگ من
هم در فرح هم زاریَم ، ای ساز خوش آهنگ من

چون غرقه گردید این دلم در سیل پرآشوب غم
دادی مرا دل داریم ،ای ساز خوش آهنگ من

با آنکه خود عاشق کُشی دل را تو شیدا می کنی
رویای در بیداریم ، ای ساز خوش آهنگ من

با هر نوا ، شور آفرینی می کنی در قلب من
ای رافع دشواریم ، ای ساز خوش آهنگ من

با نغمه های دلکشت دردم مداوا می کنی
درمان هر بیماریم ، ای ساز خوش آهنگ من

خسرو اگر شد چامه گو، از بانگ شهر آشوب توست
ای مایه ی پُر باریم، ای ساز خوش آهنگ من

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
پ .ن: بعضی از کلماتی که در شعر به کار رفته جدای از معنی لغوی ، کاربرد موسیقیایی دارند مثل عاشق کُش ، نوا ، شور ، نغمه ، دلکش ، شهرآشوب


شارشعرمحمداکرمی( خسرو)



☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

سلام
استادادیب شاعرفهیم
مهندس انصاری دزفولی
باحضورفر،
الطاف نگاه گرم
حقیرانه مصفا.
بجزچندواژه...
درطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.
بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
عزیزی 🙏
ـــــــــــــــــــــ
ای عارفان
ای عارفان
جرم است اگر مستی, ماییم همه مجرم
ظلم است اگر بر ما, ماییم ز مستان ها
حدی نبود اینجا , بر گو سخنت جانا
باشد تو کنی فریاد,خیزد دل وافغان
#محمد_باقر_انصاری_دزفولی


🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

باسلام

استاد ادیب شاعره فهیمه
مهربانوزلیخا رامیار امیدسحر
باحضورفر،وزین
الطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
درطبق اخلاص.معذورم.
ازهرچه مطلوب.
بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم

ـــــــ
گذشته ده شب از بهمن
شبی بس سردو مه آلود
گرفته حال وروزش ،شب
در این آلوده ی پر دود
نگه در آسمان کردی
نبودش مه و یا اختر
وشب در آرزوی روز
بیاید مهرِ پُر اَخگر
به راهی که بشد پردیس
چراغی دست یک تندیس
هوای برف و بارانی
وسر تا پای کودک خیس
در آن تاریکِ شب تنها
ولرزیدن در آن سرما
برای روزیش می گشت
کمی آذوقه یا گرما
یکی او را مدد میداد
یکی که شکل آدم داشت
همیشه باد کنک ها را
برای او نگه می داشت
همان تندیس از آهن
دلش بر حال کودک سوخت
نگاهش را به بالا شهر
و آدمها در آن می دوخت
امیدی تا سحر آید
و مهر آرد به این دنیا
نبینی کودکی را که
ندارد شب حق از رویا



شاعره بانورامیار

🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

باسلام🙏

استاد ادیب شاعره فهیمه
مهربانوی فخیمه
طوبی اهنگران
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم

🙏
خوش یافته اند جا
سنگر بر لونه ی عقاب
دفن صاحب خا نه
درخاک قفلت انتطار
دست پا زدن حس در تنگ نای لحظه
بار خواستن از درخت بی سایه
می نگرند تما شا گرران می نویسند کاتبان
بیخ گوش رها بی شرمی
جنگ تکرار مرگ بی دست پا
در تلا تم جنون سکوت
از نعیب غربت عشق
خبر فقرنعره بر اورد
لطا فت قطره در سنگ بی اثر
مکتوب عدالت در دهان مورچه گان
به زلال خضرا دم زدن
و
نهال در کبیر بی عدالتی کاشتن
درخت بی رونقی چون هیولای سیا
احر منی افسار گسیخته
سر بر آورده
چون خرچنگ هزار دست
ز بهر ودهر چنگ بر اورد درد
به
بهلیدن ماهی های بی دست پا
او باید بخورد
تو وسیله ی او هستی
بپرهیز ز شنا کردن
سهم تو دریا نبود
گر چه ماهی بودی
اب را رها کن

شعرزیبا ونافذ ازمهربانوی گرانقدرطوبی اهنگران
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
☔☔☔☔☔☔

سلام

باسپاس
بانواهنگران

🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🥀🥀🥀🥀

باسلام🙏

استاد ادیب شاعرفهیم قربانعلی فتحی
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
🍃🍀🌱
گفت کبریت هان که این مردم بسی قدر مرا نشنا ختند
هم به خود کر دند ستم هم بی سبب مارا کنار انداختند

گلایه ای از کبریت.

قوطی کبریتی در کنار دیواری غمگین و دل شکسته به زمین افتاده بود
ره گذری آنرا دید مجذوب زیبایی وصداقتش شد. و آنرا
از زمین برداشت و نگاهش کرد..و خیره شد وشگفت زیبایی و شکوهش
گردید.
اما.....کبریت آهی کشید ....... ..و گفت.......

ای ره گذر من را رها یم کن. ........همانطور که.....
همه ی مردم مرا ..رها کردن.......
ره گذر پرسید انگار دل پردردی داری چرا .... چه شده......
کبریت دوباره آهی کشید ...... ....وگفت. هی..... .... ....چه بگویم
بااینکه سالهای سال به مردم خدمت کردیم.
و به ... قیمت ۲ ریال .. ما کبریت هارا ...می خریدند و باصداقت در اختیار
مردم بودیم و به آنها
خدمت می کردیم هرگز دروغ و خودعه بکار نبردیم.. در تحت هر شرایتی
درخدمت مردم بودیم در سرما و گرما بدون خطر
و در هرقوطی حدود ۱۰۰ عدد کبریت بودیم
در اختیار مردم در شهر ...و روستا در و دشت.. و بیابان ..باصداقت و
درستی و راستی خدمت کردیم
اگر یکی از ما بی سر میشد کبریت بعدی آماده بود به خدمت
اما............با روی کار آمدن فندک .بی بوته ی... بی اعتبار. ...که
از کشور بیگانه وارد شده..
مردم مارا رها کردند .و... .... فندک نالایق را بکار گرفتند.
هم اکنون هر فردی یک عدد فند ک را به قیمت ۳۰۰۰ هزار تومان
تا ۳۰/۰۰۰ هزار تومان یا بیشتر میخرد پس از دوروز یا خراب است
ویا جرقه نمیزند
و یا گاز ندارد و به نحوی خراب است که اکثرا به موقع کارایی ندارند و
باید دورش انداخت ..... اینکه من دل خوشی
ازاین آدمها ندارم....... .. . رهایم کن...... ای ره گذر....

فتحی...تختی... ۱۸ /۲ /۱۴۰۲ شمسی

این درد دلی بود از کبریت که نامش به فراموشی
سپرده شده. .
برای همه ی عزیزان آرزوی سعادت و خوش بختی دارم


شاعرفتحی

☘️☘️☘️☘️☘️☘️🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

استاد ادیب شاعر
ابوالحسن انصاری
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.بهترین ها.
برایتان ازخداوندطالبم
🍃🍀🌱
خُلق و خوی کفتار
..............
آنجا که روزگار نگونساراست
دروحشتی شبانه گرفتاراست
برناگهان صبح سزاوار است
...........................کفتار ها به مرتبه والایند
کفتارهاکه خفته ی بر گورند
برمسند شرارت منفورند
درسیر قهقرایی خود کورند
.......................هر جا که طعمه هست هما نجا یند

بردوش زندگانی سر بار ند
بی عشق هم تنیده طلبکارند
در بزم دوستانه ریا کار ند
...........................بی حس درد پهنه ی دنیا یند
این مفلسان همیشه سیه کام و
تندیس بی خیالی فرجام و
با فطرتی سیاهتر از شام و
........................در دل شبیه سختی خارا یند...


انصاری
🥀

سلام

درودهایم پیش کش
استاد ادیب شاعرمهدی حسنلو
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.بهترین ها.
برایتان ازخداوندطالبم
🍃🍀🌱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کم می کند از دنده !
تا بشنید زیر سیاهش!
خورشید مانده از چه ساعتی
راهی کند آفتاب را به قاب پنجره
که با سر نخورد به چترش!
جلوترکنارم پیرمرد کناریم ایستاده
و ایستاده ام اول جاده تا/کسی آمد
آغاز کنم آخرین سفرم را
با آنکه جا نیست نمی دانم چه مرگش هست
نمی شود از من پیاده !
تا کودکی از سطر بعد سواری بگیرد از متن
کاش آینده لبی داشت و حرفی به ما می زد !
بهتر نیست به زیر بگیری این کلمات را
و لنت را تلف نکنی جناب راننده!
وقتی توان گفتن ندارند از مقصد!
این جاده ست که می رود نه ما! البته گله نمی کنم
مسئله اگر منم که حتمن هم منم
از همین زحمت! پنجره را کم میکنم!
پیرامون ندارد منظره ، جز دستمال کشیدن به گرد و...
و زجر کشیدنِ می سابد کارگر را در مدامِ درد
چرا شورش را در نمی آورد تقدیر ؟
با این پیراهن که روی تنم بالا آورده
راهی مگر جز به گورم هست؟
وقتی به هر کجای راه بیراهه میرود!

باز کم می کند از دنده
سیب درشتی آرام از شاخه پایین آمده
تا سوار شود
پیر مرد جا باز می کند در پستوی فکرش وفکر می کند
به یک بوسه اگربیافتد سرخ در این وسط
انبار باروت منفجر می کنند زیر پایش!
فکر کرده باغ معلق بابل است دیوانه !
نمی داند بخت النصر هنوز نفس می کشد دراین قفس!
و جلسه می گذارد در کافه ی بین سطرها در جمع خدایان
درست میانه ی معرکه درحوالی خاور میانه!
کوروش هم نشسته آن سر اطلس
سلفی می گیرد با استوانه.... !
این راه همیشه به چاه خود رفته
بیهوده نرو به .... نمی رسی
به راست بپیچی یا به چپ بیافتی
سفر خیال مرگ دارد /از پهلو/
هم سفر می خواهد!؟ کدام من؟! از بین ما
کافی است مچت با مغز، پدال با چرخ
ماشین با جاده کنار نیآید!
در فاصله ی دو پیچ یکی بريده !
من یا شعر کدام را کم می آوری !
برو اصلن تا انتهایِ زندگی (زن/برو/ آزادی )
که برخاسته از زیر سیاهش
و می رود به وسط جاده!
ترمز را بگیر...حوا را نه...نکن آدم!
جیغ بلندی در مکث مانده میان گرد وخاک
و جاده غلت می خورد روی ماشین
که قش کرده روی راوی
پیر مرد می خورد از سیب
تا می خورد می خورد از سیب !
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴

سلام

درودهایم پیش کش
استاد ادیب شاعرغلامرضاشیبانی
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.بهترین ها.
برایتان ازخداوندطالبم
🍃🍀🌱
پینه بر پیشانی ِ روی و ریاست !
نزد ِ مردم این نمایش آشناست !
مهر دینت را به پیشانی زدی !
تو نمیدانی که دل جای خداست
تو کریه المنظری ، مومن نه ای !
ای سبک سر حیله ی تو برملاست
شرک ورزیدی نمی دانی خودت
من یقین دارم خدای تو دو تاست
تو خودآزاری و کسب امتیاز
از چنین کاری ، برادر نارواست !
قصد ترکستان اگر داری ، برو !
آخر ِ این جاده میدانی کجاست؟
🙏🙏🙏🙏🙏🙏
🌺🌺🌺🌺
⚘⚘⚘
🙏
در ازدحام واژه ها پیوسته گیرم
اغلب سراغ واژه های تازه میرم
گاهی کلاسیک و قدیمی می سرایم
گاهی به شعری چون ترانه ناگزیزم
بین من و شعر و غزل عشق زیادیست
از عشق بسیار خودم باید بمیرم !
از پوششم شاید نفهمیدی ، ولی من
در شهر شوریده دلان شاه و امیرم
آزادم از هفتاد دولت ، لاکن اینجا
من در میان ِ واژه های نو اسیرم !

سلام

درودهایم پیش کش
استاد ادیب شاعرابراهیم اروین
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.
ازهرچه مطلوب.بهترین ها.
برایتان ازخداوندطالبم
🍃🍀🌱
دغدغه‌‌ام براین احوال
/چه خورم صیف و چه پوشم شتا /
آب را مهیا، نان
نان را فراهم
خوابم جایش گرم نیست !
نگو معنی «خودم» را نفهمیدم
گول زدن این است ؟

زندگی بر لفظ چگونه سوار می‌شود
از خدا تا من چند پله فاصله هست
به متر. حسابش
هذیان می‌گویم ؟
واحدش !
اختراعی نو در راه است

~~~~~~~~~~~
به میان جماعت، که می‌شنویم
قصه همه حول این محور در گردش است
سرمان کلاه گذاشتند
یا سرش کلاه گذاشتیم

دقت که کردم دیدم همه دروغگوی‌اند
نه کسی سر ما کلاه گذاشت نه ما سر کسی کلاه
کلاهشان سر خودشان و کلاهمان سر خودمان رفت ،
هروقت که بر بالا قفل می‌زنیم و در پایین دری بدون کلید باز می‌کنیم


پ‌ . ن
مرا به پاسداشت صداقت آنچه تو نمی‌فهمی ،
دروغ جار نزن
کلاهم بردار
بگذار سرم کمی هوا بخورد


بارالها‌ ای خدایم هر چه خوبی بست بر عالم تویی
بارالها‌ هر که بد را ساز و ظلمی دست در عالم منم
بارالها‌ قصه ام تغییر و تو
جای من و من جای تو جا می‌زنم
بارالها کفر
اما آنکه اشرف بود و نی مال من است
مال : قسمت ، تقدیر ، سهم ، بهره
آروین

🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام🙏

استاد ادیب شاعره فهیمه
اوا صیاد
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم

☘️☘️☘️☘️
گاهی به دروغ اظهار می کنیم
همدیگر را دوست داریم
واین پایان آزادی نیست
شاید خدایان روی زمین دوباره نازل شوند
شاید خدایان با آیه جدید دوباره بر گردند
کسی روال درماندگی مرا بی وقفه در چشم خود فرو می کرد
گاهی دریا نمی تواند سپر آتش درون من باشد
همچنان متقاعد پابه پای آتش من
تصور موج را از خاطرم پاک می کرد
شاید خدایان مغرور، جای پاداش دربهشت را
باجهنم عوض کنند
از شگفت دریا وبهشت محو می شوم
هلهله و شادی در خدایان رقاص
گاهی کفاره دوستی دروغ را
شبیه عذاب ترسناک بر پیکر دریا فرود می آورند
اینجا پیامبران کوچ کردند از ذهن خدایان
گناهی گردن خواهش سمت دوست داشتن
پیکره بهشت را درهم شکست
طوفان راه نفرت گناه را
درتشویش واندوه شبیه وداع در خاطر خدایان گذاشت
گاهی متفاوت می شوند خدایان با همدیگر
گاهی عصبانی تفسیر ساده لوحی را
مجاز در ایجاب خود می کنند
واینجاست فرمول خدایان باهم فرق دارد
آری پیامبران دوباره تکذیب می شوند
احساسی روی دلش ترش رو می شود
گاهی عبادت شکل خود را عوض می کند
گاهی ........گاهی
............................
با احترام آوا صیاد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام🙏

استاد ادیب

نیکمرد جوان
هم استانیم
جوادکاظمی
نیک،«زدیک»
باحضورفر و وزین
ازالطاف نگاه گرمتان
حقیرانه مصفا، پرفروغ.
بجزچندواژهٔ شکسته.
برطبق اخلاص.معذور.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم

☘️☘️☘️☘️
قسمت اول دلنوشته
کنج پنجره نشسته بودم
عجب باران دل نوازی ....
باتمام وجود نفس کشیدم
قطره های زیبا ی باران بر شاخسار درختان همچون مرواریدی غلطان خود نمایی میکردند
وای که چقدر دیدن این منظره لذت بخش است.
ابرها به ارامی محو شدند
باران نفس های اخرش را میکشید
کم کم خورشید از لای ابرها نمایان شد
درختان خوشحال ...همه جا از عطر نفس های گلها خوشبو شده بود
بلبل ها آواز سر میدادند
عجب رنگین کمانی
همه در تکاپوی زندگی نو ..
ای کاش باران بودم
💧
💧
💧
قسمت دوم دلنوشته
در آدینه ی تنگ دلم
باران به دیدار آمده
من در چارچوب پنجره
باغچه میزبان قطره ها
خندان قاصدک در باد
بوسیده سبزه باران را
گنجشک لرزان
در جدال باد و باران
ابر سیاه رقص کنان
می رود از آسمان
دستان گرم آفتاب
نوازشگر مورچه ها
آواز شاد سهره ها
مرا برده بین قطره ها


🖋جواد کاظمی نیک 🖋

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

باسلام مجدد

خوش امدگویی دوباره
شاعره ادیب وفهیمه
بانونرگس زند
حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐


( ته دیگ احساس)
هم نفس با آتشِ زیر قابلمه خسته می شوم
از کارهای تکراری..
قابلمه ی احساس برای پختن غذای احساس پاک
هر آنچه به فکرت می رسد در آن ریخته ام اشک ،عاطفه ،مهر ،گذشت........
هر آنچه نیاز دارد از صبر و حوصله گرفته تاپرتویی از هیجان وآفتاب ساطع بر جداره قابلمه
البته تمام دوستان ،خانواده ،همسایه ، غریبه وآشنا ،یکی پس از دیگری در خانه احساس ظهور بهم رسانده بودند.
یکی از دوستان گفت :وای چه قلب بزرگی دارید!
مگر میتوان راه قلبت را بست ،تاکسی از احساسش باخبر نشود.
خوردنش نیرو ونشاط بهتری خواهدداشت.
بار مضاعف غم را می توان از دوش خود برداشت.
مگر می شود کسی گرسنه احساس باشد از غذای من سیراب نشود؟
پختنش ،هنر خاص خود را می طلبد
بااین حال واحوال احساس غریبی داشتم.
اصلاکسی متوجه بودن من در کنار خود نبود
فریادی لازم بود تا بر سرش آوار شوم
از مهربانی به ستوه آمدم
نمی دانم غروربا احساس چه تفاوتی دارد
مگر غرور می تواند چاشنی غذای احساس پاک من باشد
رنج هولناک عظیمی بر من حکم فرما بود
می خواستم ته دیگ قابلمه به گمان محبت، خوشمزه تر از غذای احساس پاکم باشد
بی نهایت کفگیر وقاشق در ته دیگ می خورد.
وکسی متوجه درد من نبود .وهر گز کسی ته دیگ احساسم را مستحق محبت نمی دانست!
ویکی دیگر می خواست ته دیگ احساس رامواخذه کند
می گفت :چرا در فهم قابلمه کسی در شگفت گمان خود چیزی نمی گوید؟
هرچند مقصود من شباهت عجیبی با ته دیگ احساس دارد
از ستم بارگی هرگز نمی توان به فکر کفگیر و قاشق ،معصومیت ته دیگ را متوجه گناه خود کرد.
وقتی احساس درنهایت خود همیشه محبت دارد
واین است عاقبت ته دیگ احساس در محبت....



شاعره بانوزند
🥀🥀🥀🥀🥀🥀

باسلام

شاعروادیب گرانقدر
عسکرزاده
زنده باشید

حقیرانه مصفا، پرفروغ.


بجزچندواژهٔ شکسته.
ندارم در ازای محبت
برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐


«لاف آزادی زنی با ما مزن باری که ما
از امید جنّت و بیم جهنّم فارغیم.» (خاقانی).


گر لاف زنی ناکس از ایمان با کس
بر ما که رسی مزن که این ما را بس

چون آینه‌ایم از کس و ناکس هر کی
در ما نگرد نبیند از خود جز پس

شع ر ازشاعرعسکرزاده

🪴🪴🪴🪴🪴🪴🥀🥀🥀🥀🥀🥀

باسلام

شاعروادیب گرانقدر
رحیم فخوری

حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐
رویا هایم را
تتو خواهم زد
برخواب درختان عریان
در اوج پاییز
سبز یعنی نگاه تو
جاری در انجماد رگهایم
آفتاب را نقاشی می کنم در اتاقم
روی یخ شیشه پنجره
طلوع . . .
یعنی نام تو بر هذیان لبانم
تا تو هستی!
چرا باید بمیرم؟
بخدا تن را سالم ببرم ازاین جهان
دوباره باز خواهم گشت
فقط . ..
فقط . . .
خواهش می کنم تو نمیر !
مرگ است که می تواند
"دستت را از گردن من باز کند" 1
1-آرایه تضمین از استاد رویا شاه حسین زاده
رحیم فخوری


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام

شاعروادیب گرانقدرمحمدکرمی

حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐

خود فروشی از پی نان به چه قیمت

خوردن مال یتیمان به چه قیمت

چند صباحی گذران عمر کنی تو

زندگی همچو اَستران به چه قیمت

به بند بُکشانی مردم بینوا را

خودخوش بگردی به جهان به چه قیمت

ما ز نسل شهریاران بزرگیم

اینچنین و چواهریمن به چه قیمت

چو دشنام و نفرین ببینی ز هر کوی

آسوده به خودبالیدن به چه قیمت

سر می نهی بر روی مُهر هر شب و روز

غافل از خودوازخویشتن به چه قیمت

به ظن خود به بهشت خواهی رفت اما

رفتن به بهشت چو لعین به چه قیمت

آسمان دلم بسی ابریست اینجا

داشتن این مال ننگین به چه قیمت

گیرم تمام عالم ازآن تو باد

این عالم و چنین غمگین به چه قیمت.

✍️تصنیف #م.مدهوش❤️‍🔥
​​​​​​🎧 دکلمه: هستی احمدی🕊️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام

شاعروادیب گرانقدر
دکترمسعودمدهوش
حقیرانه صفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐
خود فروشی از پی نان به چه قیمت

خوردن مال یتیمان به چه قیمت

چند صباحی گذران عمر کنی تو

زندگی همچو اَستران به چه قیمت

به بند بُکشانی مردم بینوا را

خودخوش بگردی به جهان به چه قیمت

ما ز نسل شهریاران بزرگیم

اینچنین و چواهریمن به چه قیمت

چو دشنام و نفرین ببینی ز هر کوی

آسوده به خودبالیدن به چه قیمت

سر می نهی بر روی مُهر هر شب و روز

غافل از خودوازخویشتن به چه قیمت

به ظن خود به بهشت خواهی رفت اما

رفتن به بهشت چو لعین به چه قیمت

آسمان دلم بسی ابریست اینجا

داشتن این مال ننگین به چه قیمت

گیرم تمام عالم ازآن تو باد

این عالم و چنین غمگین به چه قیمت.

✍️تصنیف #م.مدهوش❤️‍🔥
​​​​​​🎧 دکلمه: هستی احمدی🕊️
🥀🥀🥀🥀🥀🥀

باسلام وسپاس
ازحضورمجدد

شاعروادیب شیبانی

حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐

باسلام

شاعروادیب گرانقدرابوالفضل احمدی

حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐

قرارگاه ثانیه‌ها
--------------
از زمان می‌گریزیم

ساعت را می‌بینیم
و دمی
داغ فراموشی‌اش را می‌کشیم
نه
زندگی‌ ، ساعت‌ها حضور ساعت‌ها نیست!

عقربه‌ها هم
در راس دوازده یا قرارگاه شش و نیم
می‌آیند تا خودشان را ، با زمان قیچی‌کنند

ولی نازنینم
جنس زمان سخت تر است!


🌻
ابوالفضل احمدی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام

شاعروادیب گرانقدراصغرناظمی

حقیرانه مصفا، پرفروغ.

ندارم در ازای محبت
بجزچندواژهٔ شکسته.

برطبق اخلاص.معذورم.

ازهرچه مطلوب.بهترین ها. برایت ازخداوندطالبم
💐💐💐💐

نمی خواهم بگویم ؛
جزسخن من از تو دراین وحشت مرداب
توهستی غایت و مقصود من ،
در هر سکوت ناب

چه می دانیم ؟....
چه می گوییم ؟....
فسونی کرده در غوغای شب مارا همه تسخیر
هزار اتش فشان برپا نمودیم ،
مازدانش گِردِ خود ، در هول تاریکی ولی محصور
نمی بینیم فضایی را
که غایت را نمایان می کند ، هرلحظه نورانور
فراتر آن زکشف نپتون و ناهید
تمام هستیِ ما هر نفس صلح است و آرامش
به تزویری نهادیم سر ،
که واژون می نماید جلوه ی خورشید
شدیم ما مسخِ خصمِ خویشتن در وادی تردید


استادناظمی
💐💐💐💐💐💐