باسلام،
درودی مبتهج
شاعرادیب آزادبخت
ازالطاف نگاه
محظوظ وخرسندم
بهترین هاطالبم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزهای گذشته از فرارمن آکنده می شود
دستهایم نگاره ی فریاد زدن را از یاد برده است
دستپاچگی در وادی حیرت من رفع خستگی می کند
گاهی آسمان ریسمان رویایم را از بیخ وبن برید
لگد مال میشوم از پاهای لیز
انگار همه چیز از نو فانی می شود
اندیشناک کسی روی ترس من قدم می زند
کودکان احساس پرت شده غرورشان
ساده تر ازحیرت من پیشقدم افکار تو می کنند
زمین گیر از انتخاب،دنیاجای ضمیر من نیست
دنیا وانمود زمزمه مرا متوجه صومعه می کند
بگذار کسی نگران وحشت خود
درتشنج فکرش باشد
نفس زنان ضجه بزند
روزمرگی خود راشکنجه گر اعتقادش کند
گاهی شرمندگی شبیه اعتراض کوبنده
دردست های نگاره ی فریاد خواهد شد
گاهی ضربه ی وحشت پشت شهوت پنهان خواهد شد
آیا کسی در وحشت خود نفس هولناک خود را تازیانه می زند؟
چه کسی بی رحمی را در نفس شلاق
درچشمان گریان تو خواهد دید؟
گاهی دراعتماد ،کسی وسوسه مرا شلاق می زند
گاهی شکنجه گر می خواهد نگاره ی فریاد را
دردستهای من عوض کند
دستهای زخمی شده از شکنجه گر
شبیه مشت کوچک بر سینه درد مند من
آیا مجازات دستهای نگاره ی فریاد
چیزی از وحشت را بی حس خواهد کرد؟
شکنجه گر محکم تر زد بر فرق دستهای نگاره ی فریاد
درتصور یک خاموشی وفراموشی
............................................................
با احترام محمدرضا آزادبخت
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بزرگوار
موفق و مؤید باشید