سلام مجدد استاد آزادبخت گرانقدر
دلگویهی آموزنده تان تلمیح به داستان دادخواهی ِ پشه از ستمِ بادصبا به درگاه حضرت سلیمان (ع) نیز دارد .
که برای مرور این داستان نکته پرداز و حکمت اندیش مولوی و جلای روح هایمان و بهره مندی اعضای ارجمند سایت خدمت تان می نویسم :
از دفتر سوم مثنوی مولوی
بخش ۲۲۳ تا ۲۲۵
حکایت دادخواهی و تظلّمِ پشه از ظلمِ باد به درگاهِ حضرت سلیمان علیه السلام
پشه ای از باغ و علفزاری برخاست و رَهسپارِ بارگاهِ عدل سلیمان نبی(ع) شد و از دستِ باد شکایت کرد و گفت که باد حتّی لحظه ای نمی گذارد ما در باغ و بوستان آرام و قرار داشته باشیم . آن نبی کریم به باد دستور داد که هر چه سریع تر به حضور او برسد . همین که پشه دانست که باد لحظه ای دیگر بدانجا خواهد رسید ، شتابان پا به فرار گذاشت . سلیمان بدو گفت : پس چرا فرار می کنی ؟ پشه جواب داد : اگر باد به اینجا بیاید من چگونه می توانم سکون و قرار داشته باشم ؟ چه رسد به تظلم و دادخواهی ام و او دمار مرا در خواهد آورد .
این حکایت را شیخ عطار در اسرار نامه آورده است و عراقی نیز در کتاب لمعات ، این حکایت را بدین گونه آورده اند :
پشه پیشِ سلیمان از باد به فریاد آمد سلیمان گفت که خصمِ خود را حاضر کن . پشه گفت : اگر مرا طاقتِ مقاومت کردن بودی از باد به فریاد نیامدمی .
( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 126 )
مولوی در این حکایت کوتاه و بس زیبا و لطیف رابطۀ انسان و خدا را بیان کرده است . همین که انوار الهی بر دل کسی تجلّی کند ؛ وجودِ موهوم و هستی های مجازیِ بدردنخور بی خاصیت و نامقاومِ او را محو می کند و او را به فنا می رساند . امّا این فنا خود مقدمهی بقای حقیقی در پیشگاه لایزالِ الهی است.
و اینکه ما انسان ها نباید مثل پشّه ضعیف بُنیه باشیم در برابرِ سختی ها و اینکه تظلم خواهی از سلیمان که ممکن است درست هم قضاوت نکند بدلیل اینکه بالاخره انسان است و ممکن الخطا و خود نیز ضعیف است و قدرتش را عاریه از یگانه خدای باد و آب و خاک و باد و آفریدگان دارد ؛ اشتباه است بلکه بایست فقط و فقط به یگانه خدای آفریننده ی بادها و موانع و مشکلات دادخواهی و ایمنی و اسایش جست.
پشّه آمد از حدیقه وَز گیاه
وز سلیمان گشت پشه دادخواه
کای سلیمان معدلت میگستری
بر شیاطین و آدمیزاد و پری
مرغ و ماهی در پناه عدل تست
کیست آن گمگشته کش فضلت نجست
داد ده ما را که بس زاریم ما
بینصیب از باغ و گلزاریم ما
مشکلات هر ضعیفی از تو حل
پشه باشد در ضعیفی خود مثل
شهره ما در ضعف و اشکستهپری
شهره تو در لطف و مسکینپروری
ای تو در اطباق قدرت منتهی
منتهی ما در کمی و بیرهی
داد ده ما را ازین غم کن جدا
دست گیر ای دست تو دست خدا
پس سلیمان گفت ای انصافجو
داد و انصاف از که میخواهی بگو
کیست آن کالم که از باد و بروت
ظلم کردست و خراشیدست روت
ای عجب در عهد ما ظالم کجاست
کو نه اندر حبس و در زنجیر ماست
چونک ما زادیم ظلم آن روز مرد
پس بعهد ما کی ظلمی پیش برد
چون بر آمد نور ظلمت نیست شد
ظلم را ظلمت بود اصل و عضد
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته باصفادند و بند
اصل ظلم ظالمان از دیو بود
دیو در بندست استم چون نمود
ملک زان دادست ما را کن فکان
تا ننالد خلق سوی آسمان
تا به بالا بر نیاید دودها
تا نگردد مضطرب چرخ و سها
تا نلرزد عرش از ناله یتیم
تا نگردد از ستم جانی سقیم
زان نهادیم از ممالک مذهبی
تا نیاید بر فلکها یا ربی
منگر ای مظلوم سوی آسمان
کاسمانی شاه داری در زمان
گفت پشه داد من از دست باد
کو دو دست ظلم بر ما بر گشاد
ما ز ظلم او به تنگی اندریم
با لب بسته ازو خون میخوریم
پس سلیمان گفت ای زیبادوی
امر حق باید که از جان بشنوی
حق به من گفتست هان ای دادور
مشنو از خصمی تو بی خصمی دگر
تانیاید هر دو خصم اندر حضور
حق نیاید پیش حاکم در ظهور
خصم تنها گر بر آرد صد نفیر
هان و هان بی خصم قول او مگیر
من نیارم رو ز فرمان تافتن
خصم خود را رو بیاور سوی من
گفت قول تست برهان و درست
خصم من بادست و او در حکم تست
بانگ زد آن شه که ای باد صبا
پشه افغان کرد از ظلمت بیا
هین مقابل شو تو و خصم و بگو
پاسخ خصم و بکن دفع عدو
باد چون بشنید آمد تیز تیز
پشه بگرفت آن زمان راه گریز
پس سلیمان گفت ای پشه کجا
باش تا بر هر دو رانم من قضا
گفت ای شه مرگ من از بود اوست
خود سیاه این روز من از دود اوست
او چو آمد من کجا یابم قرار
کو بر آرد از نهاد من دمار
همچنین جویای درگاه خدا
چون خدا آمد شود جوینده لا
گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست
لیک ز اول آن بقا اندر فناست
سایههایی که بود جویای نور
نیست گردد چون کند نورش ظهور
عقل کی ماند چو باشد سرده او
کل شیء هالک الا وجهه
هالک آید پیش وجهش هست و نیست
هستی اندر نیستی خود طرفهایست
اندرین محضر خردها شد ز دست
چون قلم اینجا رسیده شد شکست
سلامت باشید و دلشاد
منتظر حضور مجددتان درسایت شعرناب
با اشعار و دلسروده های زندگی آموزتان
إِنَّ اللَّهَ لاَیسْتَحْیی اءَن یضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً . ۱ - فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیعْلَمُونَ اءَنَّهُ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِینَ کفَرُواْ فَیقُولُونَ مَاذَ آ اءَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاًیضِلُّ بِهِ کثِیرًا وَ یهْدِی بِهِ کثِیرًا وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلا ا لْفَسِقِینَ).۲
( یگانه خدا از این که (به موجودات ظاهراً کوچکی مانند) یک پشه و حتی کمتر و کوچکتر از آن هم ، مثال بزند؛ پروایی ندارد . (در این میان ) آنان که از صمیم قلب ایمان آورده اند؛ خوب می دانند این چنین مثال آوری حقیقتی است از طرف پروردگارشان و امّا آنها که راه را بیراهه پیموده اند؛ (این مثل زدن حکمت اندیش را نزد خود بهانه نموده ) می گویند: منظور خداوند از این مثلِ ناچیز چه بوده است؟! ( آری ) خدا جمع زیادی را با آن مثال گمراه تر و گروه بسیاری را هدایت می کند ولی تنها کسانی که از قبل منفی باف و گمراه اندیش اند را با آن گمراه می سازد ).
زد به لایسْتَحْیی آن شاهِ اجل
بر بَعوضه اهل دنیا را مثل
پس به مافوقش که آن بالِ بقّ است.۳
نیست ممنوع آن مثالی کز حقّ است
کافران گویند زان مقصود چیست
غیر دنیا و اهل آن مقصود نیست
یعنی : این دنیا کم از بالِ بقّ است
نزد حقّ وان کس که او اهل حقّ است
هست مغبون آن که او بر بالِ بقّ
قانع آمد شد حسودِ اهلِ حقّ
گمرَهان را زان فزاید اشتباه
یافت زان اهلِ هدایت اِنتباه
زان یَضِلُّ گفت سلطانِ نصیر
بهرِ قومی هم به یهْدی شد کثیر
زان نشد گمره کس ؛ اِلاّ الفاسقون
که بُوَد آن قلبِ دونِشان نگون
فاسق از دنیا نگیرد جز وَبال
هم فزایدشان ز قرآن بر ضلال
سرکش از رحمان و با شیطان خوشند
وَز دَمِ شیطانی اندر آتشند
شد صفاتِ نفس شان غالب به قلب
گَشتِشان نور قبول از قلب ، سَلب
بعدشان بر بعد ، از قرآن فزود
مُنظَلم سر شد دلِ ظلمتنمود. ۴
جمعی از مفسّران قرآن از ((ابن عباس )) درباره شاءن نزول آیه فوق چنین نقل کرده اند:
هنگامی که خداوند در آیات گذشته پیرامون اوصاف برخی جهال ، دو مثال (آتش و باران ) را بیان کرد؛ ایشان بی درنگی گفتند: خداوند برتر و بالاتر از این است که چنین مثال های سخیفی بزند و چرا مثالهای بهتر نمی زند و به این طریق در ((وحی )) بودن قرآن اظهار شک و تردید کردند. در این موقع ، به وحی آیهی فوق بر پیامبر (ص) نازل شد و به آنها پاسخ داد.
بعضی دیگر از مفسران گفته اند: هنگامی که در آیات قرآن، مثالهایی به (ذباب = مگس در سوره نحل ) و (عنکبوت ) نازل گردید ؛ جمعی از مشرکان این موضوع را بهانه قرار دادند و زبان به اعتراض و تمسخر و طعنه گشودند و مسخره کردند که این چگونه ((وحی )) آسمانی است که سخن از ((عنکبوت )) و((مگس )) می گوید؟ آیه فوق نازل شد و با تعبیراتی زنده به آنها جواب داد. ۵
بعضی از مفسران می گویند، تعبیر به ((یستحیی )) در این آیه، احتمال دارد در مقابل سخن کافران باشد که می گفتند: ((اءَما یسْتَحْیی رَبُّ مُحَمَّدٍ اءَن یضربَ مثلاً بِالذُّبابِ وَالْعَنْکبوُتِ؛ آیا خدای محمّد شرم نمی کند که در کتاب خود به مگس و عنکبوت مثال بزند)).
خداوند در جواب آنان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لاَیسْتَحْیی اََن یضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ).
کافران و بهانهجویان با جهلی نمایان از عدم تشخیص ، خُردیِ ظاهریِ پشه یا مگس را وسیله استهزای پیامبر (ص) و قرآن و اعتراض به آن قرار داده بودند، در صورتی که:
اولاً ً:
در آوردن مثل مناقشه نیست، آن هم مَثَلی که از ناحیه خدا صادر شود. زیرا همه کائنات مخلوق او هستند و برای او کوچک و بزرگ ندارد. ممکن است گاهی مصلحت در این باشد که به یکی از موجودات بسیار کوچک جثه اما بزرگ درون ِ طبیعت، همانند پشه و یا حتی کوچک تر از آن و یا کمی بزرگتر از آن مانند مگس و عنکبوت مثال بزند و گاهی به موجودات بزرگ. و برای علم خداوند هر موجودی جهانی از تفکر و دانش در خود دارد .
ثانیاً:
وقتی که گوینده در مقام تهذیب و بیان عجز و ناتوانی مدّعیان دورغین است ؛ فصاحت و بلاغت سخن ایجاب می کند که برای نشان دادن ضعف و زبونی آنان به موجودهای ضعیفی مَثَل بزند و آنها را از جهت ضعف به پشه، مگس، عنکبوت و امثال آن تشبیه کند. لذا در این گونه موارد، اگر به جای این مثالهای کوچک، از مثالهای بزرگی همچون آفرینش کواکب و آسمانهای پهناور استفاده شود، بسیار نامناسب است و هرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نخواهد بود.
ثالثاً : هر انسانی چنان موجودِ ضعیفی است که تا وقتی که خدا نخواهد ؛ قادر نیست پشه و مگسی را از خود دور کند و از دور و برش براند و اگر این حیوانات کوچکِ موذی بخواهند اذیتش کنند ؛ در آن حال ، سخت عاجز می ماند و جز تعقیب و کشتنِ آنها کاری بلد نیست و اگر خداوند علی رغمِ فضلِ خود باعدالت خود با انسان رفتار می کرد در کشتنِ پشه نیز به اندازه انسان مجازات یک موجود زنده دیه و تقاص داشت و عجز بشر را می توانست باعدلش به رخ او بکشد.
و برای مثال نمرود که ادعای خدایی هم می کرد ؛ خدا پشه ای را بصورت مامور فرستاد که در مغزِ دماغ وی نفوذ کرد و بالاخره بعد از هزاران پتک آن هم به دست خودِ نمرود برسرش ، به هلاکت رسید و سلطنت ظلم مدارش عبرت سوی پایان یافت و نتوانست و دانسِ تن را نداشت که با آن همه ادعا ، حتی یک پشهی ریز را از مغز خویش بدر آورد و عجز و جهل و بی دانشیِ او در برابر یگانه خدا و خلایق ، او را از سعادتمندی محروم ساخت .
۱ و ۲- سوره بقره / آیه 26.
۳- واژه (بقّ) و بعوضه : پشه
۴- تفسير صفى ، ج 1، ص 9 10.
۵- اقتباس از تفسير نمونه ، ج 1، ص 145 146.
و اما تنها شمه ای از قدرت لایزال یگانه خدا در آفرینش پشه را اینجا می نویسم که از لحاظ علمی دانشمندان پژوهشگر به اثبات آن نائل گشته اند و خدا در قرآن خویش قرنها پیش بدان اشاره کرده است :
پشه جانداری هست از مخلوقات الهی که به لحاظ خلقت بسیار عجیب و غریب است که علم امروزی تازه اندک نکاتی را از آفرینش پشه کشف نموده است و این نکات عبارتند از:
➖ همه موجودات دنیا سی و اندی دندان دارند، اما پشه ۴۸ دندان دارد.
➖ همه موجودات دنیا از یک فیل گرفته تا یک مگس، همه و همه یک قلب دارند ؛ اما یک پشه ریز دارای سه قلب است .
➖ همه موجودات دنیا دو چشم دارند ؛ مگر گه گاهی به صورت خارق العاده ای موجودی سه یا چهار چشم داشته باشد و این در حالی است که پشه با وجود اینکه بسیار کوچک است ؛ ۱۰۰ عددچشم دارد.
➖ پشه دو نوع پا دارد ؛ نوعی برای حرکت کردن برجاهای زِبر و خشن و نوعی برای حرکت نمودن بر جاهای لیز همانند شیشه ها ، که معمولا راه رفتن بر آن برای دیگران غیر ممکن است.
➖ برای تشخیص نوع گروه خونی ، پشه راداری دارد که هواپیماهای امروزی،با این همه پیشرفت علم باز هم کمتر از آن برخوردار هستند.
➖ نیش او در قابی همانند کیف قرار گرفته است تا به میکروب آلوده نگردد و بعد از نیش زدن آن را پاک نموده و بار دیگر در قاب موجود قرار می دهد.
➖ پشه ها از فاصله ای دور و در اوج تاریکی از طریق حرارت موجود در بدن ، توان تشخیص دادن رگی را که خون در آن جاری است دارند .
➖ هنگامی که دست مان را به نکته ای از بدن می بریم که فکر می کنیم پشه بر آن نشسته است ؛ زمانی است که دیگر پشه کار خود را انجام داده و خون لازم را کشیده است و بی حسی قبلاً صورت گرفته توسط پشه، کم کم از بین رفته است.چون نیش پشه نازک و شبیه سوزن آمپول است،ماده ای را با خون انسان مخلوط می کند و خون را رقیق می سازد، تا به آسانی خونِ مکیده شده،از منفذ موجود در نیش او جاری گردد.
➖ پشه موجودی پاک خور است و غالبا از گل و گیاهِ پاک تغذیه می نماید.
➖ یک پشه در هر یک ثانیه ۶۰۰ بار بال هایش را به هم می زند و بر اثر سرعت جهش بال هایش صدایی تولید می شود که معمولا به آسانی قابل سمع است.
➖ پشه با پاهایش، تخم گل های گوناگون را جا به جا می نماید و باعث بارور شدن گل ها و گیاهان می گردد.
➖ فکر نکنیم که پشه مستقیماً و در مرحله ی اول نیش خود را وارد رگ می نماید بلکه در هنگام نیش زدن،قبل از نیش زدن،محل موردنظر را همانند دکتری جراح با دندان های خود شکافته ، و سپس با وارد کردنِ نیش از رگ خون می گیرد.
و مهم تر از همه *بر پشت این پشه حشره ای قراردارد که حتی از پشه هم کوچکتر است و از خون بدن پشه تغذیه می کند .
و بر پشتش حشراتی قرمز رنگ و کوچک به نام mite زندگی می کنند که از خون بدن پشه تغذیه می کنند و مشاهده ی آنها با چشم غیر مسلح به دلیل حجم خیلی کوچکشان بسیار مشکل است.
تفکر در خلقت این موجود ریز یکی از میلیاردها میلیارد موجودات موجود ناشناخته و عجیب الخلقه انسان را به اندیشیدن درباره خالق یکتا وا می دارد.
در ضمن پشه مثل دستگاه (سی تی اسکن) بدن انسان را قبل از نیش زدن اسکن میکند و شخص بیمار با سالم را تشخیص میدهد.
سبحان الله
و اما والتر تقابلاندیش و طبیعت محور می گوید : وِز وزِ چند مگس و پشه ؛ هرگز نمی تواند اسبِ چموش را ، از تاختن در مسیرِ پیروزی بازدارد.
و چه معرفتنهاد نوشتید استاد آزادبخت :
گاهی آتش را در قربانیِ امیال خود تشنه خواهم گذاشت
آیا کسی می تواند آتش تشنه را
از خیال من بزداید
سعدی شیرازی نیز به همین منوال در بوستان می فرماید:
چو سر برکشید آتشِ هولناک
به بیچارِگی ، سر بیانداخت خاک
چو آن سرفرازی نمود ؛ این کمی
از آن دیو کردند ؛ وَز این آدمی
🌺 🌺 🌺 به دورتر هرگز برنخواهم گشت
شاید هیجان در قالب حرمت شگرف
اسیر اندیشه دیگر خواهد شد 🌺 🌺 🌺
سلام و درود استاد آزادبخت ارجمند
سپیدی تلمیحبیان و آموزنده باعنوانی رسا و متنی حکمتشولا
در خور درنگ
و تامل برانگیز
زیبااندیش با تواضع سرودید.
سلامت باشید و دلشاد و سرافراز
لطفا ببخشید اگر حق مطلب ادا نشد
حق تعالی یاورتان