دوست من بیا به دور و ور نِگا کنیم
واسه حل مشکلا همدیگرو صدا کنیم
اینجا دیگه دلا صاف و ساده نیست
بخدا باید واسه حال خودمون زار گریست
نمیدونم چرا این آدما به دنیا باختن
از دلاشون یه کوه سنگی ساختن
دیدی حال مادری که نه ماه زجر کشید
همونی که بیدار بود و چشاش رنگ خوابو ندید
حالا بعد تموم زحمت ها مادر شده بدهکار
صدای داد بچش ... اینه رسم روزگار !
مادری که دستشو گرفت راه رفتنو یادش داد
وقتی زمینگیر شده بچش اونو نمی خواد
یا حال پدری که شب و روز کار کرد
تا راحت باشه بچش نکشه هیچ درد
الآن دیگه زحمتای پدرو یادش نمیاد
پدری که رسم زندگیرو یادش داد
آره عزیز اطرافمون پر شده از سیاهی
یکم به خودت بیا ببین خودت کجایی
شهری که پرشده از دروغ و مکر و ریا
همه ی گل ها خشک شدن حتی گل اقاقیا
دیگه رنگ صداقت بین آدمای شهر نیست
دیگه فقط با بند پ میشه گرفت نمره ی بیست
آره رفیق خوب من جوونای شهر دربه در شدن
صفای قدیما پرکشید همسایه ها ازهم بی خبرشدن
حالا دیگه چوپون گله هم شبش تو فیس بوک میگذره
حاجی پیش نماز شهر با خوشحالی رای میخره
تو شهرمون عشق لیلی و مجنون پر کشید
عاشقی مرد و دافای جدید از راه رسید
دیگه غیرت بین جوونا گم شده
چشما روی ناموسا بدجوری زوم شده
این دنیای جدید دیگه وفا نداره
رفیق رفیقو میفروشه وقتی که کم میاره
دیگه صفای یا علی نیست بین زوجای جوون
آمار طلاق نجومی پس کو لیلی! کو مجنون!
از چی بگم دلم از دنیای جدیدمون خیلی پره
کاشکی یه سنگ بیاد به سر هممون بخوره
بیا رفیق همدیگرو از بدی ها جدا کنیم
بیا ببینیم چرا امدیم ؟ بریم یاد خدا کنیم
بیا من و تو ما بشیم شهرُ دوباره بسازیم
بیا ما اسیر نشیم نذار به دنیا ببازیم .