دور از زندگی ماشینی درکمی آن طرف تر.
نفس می کشم و از زندگی ماشینی فاصله می گیرم.
نان چه نانی بیزار از نان های ماشینی .
آب چشمه ساران متنفر از آب تصفیه شده شهرها.
گوسفندان و گله های گاو لقمه ای نان و پنیر و کره و دوغ.
در دامن دشت و کوه به دور از همه دغدغه های شهری.
پیاده روی در کوهساران دور از همه ماشین ها و امراض آن که ناشی ازکم تحرکی است.
سبزیجات و میوه ها و درختان فاصله از همه گلخانه های شهری.
آسمانی صاف به دور از دود و ماشین و صداهای گوش خراش.
افسوس که ماشین می تازد و روستاها را نیز در محاط خود می گیرد.
جهنم ماشین می تازد و مرزها را می درد و خرابه ها ی دود و تصنع را برجا می گزارد.
مزارع و درختان و گاو ها و گوسفندان نابود می شود تا چپاول گران طبیعت سرمایه انباشت کنند.
زنده باد کوهستان به دور از ماشین.
ولی افسوس چرخ مدرنیته بسیار سترگ است.
صمیمیت را می دزد و سنگی بی احساس را می نشاند.
سنت را می بلعد و نشخار کنان به دنیای احساس می خندد.
لباس ها را پاره می کند و عریان بودن را آرمان می داند.
زنده باد طبیعت ، زنده باد طبیعت.
شب نشینی ها را می کشد و فردگرایی را با چنگال خود در حلق انسان ها فرو می کند.
لباسی زیبا دارد اما درونی پوشالی.
غیرت را نشانه می گیرد و بی آری ارمغان اوست.
خانواده را درهم می کوبد و بی بندوباری را هدیه می کند.
جمعیت را نشانه می گیرد و جامعه خالی از سکنه را نشان می دهد.
زنده باد احساس، زنده باد احساس.
انشاء زیبایی است