کجایی ای صنم ای ،نازنینم
تو در آن آسمانی ،من زمینم
اگر روزی بیاید سوزو سرما
بهاری میشود در خانه پـــیدا
چو برگی گل کنارت خار داری
چو بارانی صفا بســـــیار داری
به جانم میشوی قندی ،نبـــاتی
به چشمم میشوی نوری،حیاتی
نمیخواهم بترسم از مه و بـاد
تو شیرینی برای جان فرهـاد
بیا ای بلبلم در باغ من خــــوان
بزن چه چه زغم ما راتو بستان
به من گفتند گناه است عشق بازی
ولی خواهم بخوانم من نمـــــازی
بسی نادان و غم بسیار دارنــــــد
به دنبالت شوند راهی ،چه دانند!
نفهمیدند تو دائم با دِلانــــــــــــی
تو را در کعبه جویند، جاودانــی
ندارند عشق تو، عاشق به جانند
ریا کارندو دائم در دُکــــــــــانند
عقیقی را نشانی از تو دارنــــد
دعایی یا صلاتی بر تو خواننـد
اگر هم اندکی باشد خجالــــــت
طعامی میدهند بهر رضایــــت
نمیخواهم تورا اینگونه خوانـم
تو را من ناظری بر جان بدانم
بیا جانا ببین دل راز دارســــــــت
خدا را بین که در دل استوار است
اگر گوید بمیر، در دم بمــــــــیـــــرم
تو دلگیری زمن ،من در نَفیـــــــــرم
اگر عشقی نباشد ،من تباهــــــم
تو سد سازی برایم !؟ نیمه راهـم
خروشم آبشارست ،ماندنی نیــســت
مُدارا کن،تو سدّت کندنی نیــــــست
همان سد میشود دشمن به جـانت
مکن شکوه خداهست در نهانـت
سیه قلبی چرا ،ما بی گناهــــــــــیم
به جز این عاشقی ،ما سر به راهیم
تو همره باش و مارا گوهری کن
سلوکم راببین و سروری کــــــن
بیامد روزگاری شمس تبریــز
چو مولانا شدم از عشق لبریز
گمانت هر چه خواهی ،آن مهیّاست!
ویا آن شمس تبریزی ،چو دریاست!
دو انسانند و روحی پر زاحــــساس
چو بدبینی به ایشان،هست وسـواس
مرا بین پر زاحساسی عجیبم
خدا داند که من اینجا غــریبم
به هر کس گفته بودم شاکرم مـن
بخندیدند و گفتند کافـــــــــــرم من
اگر من کافرم ،مخلص دگر کیـــــست؟!
به ظاهر، شکل انسانم دگر چیســــت!
گمانت ملحدم یا یک مسیحی!
برو جانم،مُسلــــمانی ندیدی!
بزن دف این دلم پر شور و حال است
صدا کن ایزدم ،دل در جــــــدال است
ببین دل را که بازش کرده ام مــــــن
در این آتش بسوزد جسم و این تـــن
از آن بالا چو عرشش کبریاییست
فرا خواند مرا،این بی خداییست؟!
چو روزت را تو شب کردی به فردا
بکن یادی زما اینجـــــــــا و آنـــــجا
خدا را داشتم،خلقش مرا کـُـشــــت
فنا گشتم، زدند ما را به یک مشت
اگر بودی به سیلی پر تر از رود
تحمل تا کجا،تو طاقتت بــــــــود!
اگر روزی تو گل دیدی به صحرا
بگو آلاله ای آمد بـــــه دنیــــــــــــــا