" تا به کی "
در پس پرده بمانی تا به کی،
چشم زیبایت نبینیم تا به کی،
جمکران در انتظارت مانده است،
این همه دل انتظاری تا به کی،
چشم به راه یوسفی دردانه ایم،
گریه های پیر کنعان تا به کی،
عمر ما چندی به پایان مانده است،
زائرانت چشم به راهی تا به کی،
ناامیدی بر دلم همچون شبِ تاری شده،
راویان را تلخ به کامی تا به کی،
سالکان سیر تو اندرسلوکت مانده اند،
عاشقان را بی قراری تا به کی،
عالمی بی نور تو در ظلمتی جا مانده است،
عارفان را مسلخ عشق تا به کی،
باغ و بوستان چشم به راهت مانده است،
بلبلان را حسرت گل تا به کی،
تا ظهورت نازنین چند جمعه دیگر مانده است،
حسرتی بر دل بماند تا به کی،
ذوالفقارت در غلافش مانده است،
جور اعداء را بنوشیم تا به کی،
ذوالجناح اندر رکابت مانده است،
ظالمان مسرور غیبت تا به کی،
شوق وصلِ تو مرا دیوانه کرد،
لذت دیدار تو حالِ مرا ویرانه کرد،
دیدن رویای تو خوابِ مرا افسانه کرد،
عشق تو شمعی شد و جانِ مرا پروانه کرد،
(طوقی)