درود و عرض ادب و ارادت جناب آقای عزیزیان استاد بزرگوار و ارجمندم
از اینکه محبت فرمودید و بنده را راهنمایی فرمودید خیلی خیلی سپاسگزارم
لطف شما همیشه شامل حال اشعار سراپا اشکال من بوده و هست
خوشحالم که اینبار هم شعر مرا مورد لطف و عنایت خود قرار دادید
درود بیکران بر شما
امیدوارم همیشه سایه مهرگسترتان بر سر ما وسیع و گسترده بماند
با توجه به فرموده های ارزشمند شما
ویرایش مجدد شعر را تقدیم میکنم
در مورد بندی که فرمودید حشو دارد و دوگانگی زبانی
کلا بند را حذف کردم چون شعر هم طولانی بود و این بند را اساتید دیگری هم فرموده بودند حدف کنم ولی من شاگرد خوبی نبودم 👩🎤
باز هم بابت لطف بیکرانتان سپاسگزارم
ویرایش مجدد شعر
من آخرین دیوار جامانده از این شهرم
از کشوری ویران که مانده زیر آوارت
تو شعر بودی هر هجایت یک مسلسل بود
یک شهر شاعر می شد از امواج رگبارت
.
ما در دو دنیای موازی سیر میکردیم
با سرنوشتی دور از هم، بد گره خوردیم
باهم کنار هیچ و هرگزها نفهمیدیم
با آفتی در ابتدای عشق پژمردیم
.
من گم شدم در خاطرات انقلاب عشق
تو اتفاقی تلخ بودی که پدید آمد
در قلب من مانند دیکتاتور که رخ دادی
از چشم من باران و رگباری شدید آمد
.
باعث شدی تا بشکند قلبی که عاشق بود
اندوه من بعد از فروپاشی جهانی شد
تو مست قدرت بودی و هرگز نفهمیدی
با خنده ات قلب من از دستت روانی شد
.
با اینهمه اوصاف تو خوبی و بی تردید
اصلا نرنجیدم، که یادم نیست بد کردی
تو چشم ها را شسته بودی کاش می دیدی
سوهان اعصابت نبودم با همین سردی
.
تو در کنارم ماندی و دلواپست هستم
با سینه ای پر درد سهمم یک جهان غم شد
ماندی، ولی در بودنت هرگز نیاسودم
وقتی پری یا یک فرشته عشق آدم شد
.
دنیای بعد از فاجعه یعنی که یک دیوار...
هستی و مانند گذشته دوستش داری
وقتی نمیدانی که آیا عاشقی یا نه
هی با خودت درگیر باشی روی ناچاری
بسیار زیبا و سرشار از احساس بود