سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        زائو

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۰۷:۲۶ شماره ثبت ۱۱۶۳۰۴
          بازدید : ۱۰۰   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        زائو
         
        زائو می پیچید مثل مار برخود
        حضورِ ماما چقدر دیر شده بود
        ماه دی بود ،
        اشک ناودان ، تبدیل به قندیل شده بود
         
        شویش دنبال ماما رفته بود
        اسب تا مقصد ، هیچ نتاخته بود و، دائم یورتمه رفته بود
        گاری را نبُرد ، چون ازشدتِ برف ،
        گاری زمینگیر شده بود
         
        دولبِ مادرِ زائو، پُراز تکبیرشده بود
        زائو آنقدر درد داشت ،
        انگار یه شبه ، پیرشده بود
        با خود اندیشید کاش ،
        به زمین نهادنِ این بارِ سمج ،
        به مهِ تیر شده بود
        نه به دِی ،
        میانِ اینهمه کولاک ومیانِ اینهمه برف
        نگاه های مادرِپیرِ دوخته به ساعت میگفت :
        آمدنِ ماما چقدر دیرشده بود
         
        با قدمهای پر از دلشوره و،
        رعب و اعوجاجِ آن مادرِ پیر،
        تخته های کفِ کلبه ، دچارِ جیرجیر شده بود
         
        حالِ یک مادرِ پیر را چه کسی ،
        میتواند به تصویر کشد ؟
        با دیدنِ زجرِ دخترش ،
        از زندگی سیر شده بود
         
        آنقدر زیرِ بارِ دلشوره ، داشت پرپر میزد
        طوری افکارش لت و پار شده بود ، لِه شده بود ،
        طوری داغون بود مادر، انگار با تراکتوری زیرشده بود
         
        ناتوان بود
        آخر صدسالش بود
        یکباره صدای ناجی آمد
        صدای مردانه ی شوی ، همچو آژیرشده بود
        پشت سرِ او ،
        ماما به آن خانه دوید
        اگر ردی ز مهتاب نبود ،
        دُور و بَرِ کلبه ،
        آن کلبه ی شبزده ، همچون قیرشده بود
         
        شُکرِخدا وقتی بچه آمد ،
        سالم و قشنگ
        ورق برگشت
        روزگارِسخت به یکباره ،
        مبدل شد به روزگارِ شوق
        چه معجزه ای ست که پستانِ مادر،
        پُراز شیر شده بود ؟
         
        بهرِ اینست می گویند :
        هیچ کس درهیچ وقت ،
        نباید در دنیایش تسلیم شود
        چون : " معجزه ای در راه است "
        " شاید دیر رسد ، اما میرسد "
        حتی مرگ هم معجزه ایست !
        رفتن به  دنیایی ، نامحسوس و پُر راز،
        و آینده ای مبهم ،
        ترس را در او دمیده
        وگرنه معجزه ی او وارد ، به کتابِ آنهمه الٰهه های ،
        اساطیر شده بود
         
        آیا معجزه نیست که نوزادِ فسقلی ،
        که حرف زدن بلد نبود
        همه بارضایت و از تهِ قلب ،
        انگاری ندیمش بودند ؟
        انگار نیامده ، بر سریرِ شاهی اش نشانده بودندش
        امیر شده بود
         
        بهمن بیدقی 1401/9/16
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۵۲
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و خاطره انگیز بود
        حکیمانه خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۱۲:۰۰
        با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        سلامت باشید و شادمان
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ ۱۲:۱۲
        درود بر شما خندانک خندانک
        بسیار زیبا و دلنشین
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۰۶
        با سلام و عرض احترام آقای حاجی پور گرانقدر
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        سلامت باشید و شادمان
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۱۵:۴۸
        سلام جناب بیدقی
        احسنت بر شما بزرگوار بسیار عالی
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۱۸
        با سلام و عرض احترام بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        سلامت باشید و شادمان
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۱۹:۵۳
        درود برشما جناب بیدقی

        بسیارعالی و

        جالب بود خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۲۱:۰۴
        با سلام و عرض احترام آقای فتحی گرانقدر
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        سلامت باشید و شادمان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0