یانار بو دردیمه گورَن گوزلریم
یاندریب سینَمی أوتن گونلریم
یادئما سالماغا توشمَسین هایا
داها گورمییَجک سونَن گوزلریم
بوحسرت قالبدی سوگیدن منیم
پاییما غم دوشوب بولگیدن منیم
عوزومَ خال توشورگوزگیدن منیم
ساغالمیر یاراسی کچن گونلریم
گِجَمی گوندوزدی گوندوزوم گجَم
اوزومده بیلمیرم نِئیلیرم کیمَم
إله ایتیرمیشم یوللاریم گیجَم
دوشوبدی کولَیَه بیتَن گوللریم
یاماندا یاد اولور تانیشلار بوتون
یاناندا سویو چون قاچبلار بوتون
دالی گونده اتیب یوموبلار گوزون
دانئبلار گور نئجه دونَن سوزلریم
اورگیم یانئبدی چِکدییز داغا
یانئرام دردیمه سول گولورساغا
بو دردن گوزومه قان گلیر یاغا
قُردوتوب اودلانا سونن کوزلریم
سوزومی دانیشیر بیلمیین بوگون
أوزاخدان بویلانیب گیزلییَن اوگون
کَسیلسین دونیادان بیلمییَن کوکون
سئنِیدیر چورگین وِرَن اللریم
یاخجیسی شر اولوب دونیانئن بوتون
اغاردیب ادام وار حیوانین عوزون
چوخلاری باغلییر شیطانین گُوزون
اوخوسون دردیمی بیلن، سوزلریم
روح اله سلیمی ناحیه
چشم هایم از دیدن دردهایم اتش می گیرند
دل سوخته ام از روزهای گذشته ام
درد مدام برای یاد اوری ام عجول نباشد
که دیگر چشمهای خاموشم نخواهد دید(هیچ چیزی برایم ارزش دیدن ندارد)
این دردو حسرت از محبت برایم مانده است (خوبی کردن بی حساب برای دیگران)
و سهم من از قسمتم در سرنوشت تماما غم شد،
وقتی درایینه هم نگاه می کنم در واقعیت به صورتم خال می افتد (یعنی در بهترین شرایط هم که هیچ کسی دخیل نیست باز یک ناراحتی برایم پیش می اید)
هیچوقت زخم گذشته هایم التیام نخواهد گرفت
شبم را چون روزاست روزم را چون شب (شب بیدارمو روز در خواب)
خودم نیز در کارم مانده ام و در کیستی ام
همچون گنگ وگیج راه خود را گم کرده ام
انگار که گلهای تازه رسته در برف و کولاک افتاده باشند
در بدترین روزهایم اشنایان برایم غریبه شدند
در زمان سوختنم به بهانه اب اوردن تنهایم گذاشتند
در شرایط بد و گرفتاری هایم چشم بستند و رهایم کردند
ببینید که چگونه زیر حرفهایی زدند که دیروز گفته بودم ( عهدی که داشتیم)
قلبم از این همه داغی که زده اید سوخته است
وقتی به دردهایم می سوزم کسانی که درچپ و راستم بودند برای هم گفته و می خندیدند از سوختن من
ازسنگینی این درد خون برای باریدن در چشمهایم جمع می شود( یعنی باید خون گریه کنم از این همه درد)
به قدری غضبناکم که انگار اتش خاموش گُر گرفته و می خواهد شعله ور شود
امروز کسانی که چیزی از من نمی دانند حرف مرا می زنند
همانهایی که دیروز از دورا دور و با احتیاط مرا نگاه می کردند
ایکاش هر چه نفهم هست دراین دنیا ریشه کن شوند
دستهایم می شکست ان زمانی که نان شان را می دادم
دیگر هر چه خوبی در این دنیاست خوده شر است
ادمهای زیادی که در اعمال و رفتارشان حیوانات را رو سفید کرده اند
خیلی ها که برای شیطان هم چشم بندی می کنند و سرش کلاه می گذارند..
نوشتم،تاهر انکسی که دردم را می داند بخواند