باور کن او که آن ور مرز است
نه مرا دوست دارد و نه تورا
اسم مرا مصلحتاندیش , دغدمه مند
هرچه میخواهی بگذار
توهم معترض, حق پابرجاست
حرف اصلی این است
آنها دنبال نان , شکم گرسنه و تشنگی ما نیستند.
میلیون ها از فرط نخوردن در افریقا, امریکا, آسیا حتی اروپا
شکم به دنده چسبانده اند
در آنها رحمی , مهربانی و دلسوزی نیست درون سینه هایشان
دموکراسی برای آنها یعنی این
دارو را تحریم میکنند و اینترنت را آزاد
قصدی ندارند ,نمی خواهند ببینند جز
شکستن من و تو بدست هم
و
پاره پاره کردن وطنت , ایران من
در مخ شان هیچ گاه نمیگنجد دموکراسی برای جهان سوم
معنایی برایش گنجانده نشد و نخواهند آورد ,
به دور اطرافمان نگاهی
عراق , افغانستان, سوریه , یمن
چند میلیون نفر کشتهاند ؟
آخی از کسی بلند نشد همراهی
دلی سوزد کجا !
در مخله ی آنها حقوق بشر ,قانون مخصوص غرب,نوشته اند در کجا برای جهان سومی ها !
سفید پوست, فقط نژاد برتر با تابعیت اروپایی و آمریکایی همین بس
بگذار برایت بازش کنم !
استعماگران پیر , چنین میگویند و نقشه دارند عجیب
ملتی که پیشینهی فرهنگ غنی و تاریخی سترگ
میتواند دوباره باز سازی کند, بیافریند تمدنی بزرگ و امپراطوری عظیم
میشود متولد , میسازند دوباره از نو
تنها راه چاره:
شکستن و کوچک کردن و پاره پاره کردنش
به یاد می آوریم افغانستان و هرات , آذربایجان و بحرین
چندین و چند تکه از پیکر ایرانمان
جدا کردند
در تمام نقشهای انگلیس مو لای درزشان نمی رفت
شاید تاریخمان را خوب یاد نباشیم
اما حقیقتی تلخ , نامهای بسیاری جای میگیرند
در لیستی که امروز , تعلق گرفتهاند به دیگری
باور کن منم گله دارم , شاکی ام
از رشوه و بند پ (پارتی)
از سختی آذوقه و فصل گ(گرانی)
اما وقتی
صدای میزند ,میرقصد, پای میکوبد آن ور آبی ها
دور از گود نشسته و تشویق
طبل , دهل و هورا
لنگش بگیر
کمرش بشکن
سرش ببر
دلم میلرزد که اینها خیر خواه من ذغدغه مند و تو دلسوز معترض نیستند
برای آنها چیز های مهم تر و بهتر از سر ما به تنمان
که می خواهند هزار سال نباشد
بلکه
زخمی کاری بر پیکر ایران پرغروررمان ,
تاریخ را به عزایش بنشانند
و درش از پاشنه بکنند
و ویرانش کنند
نگرانم نگران,
کاشکی توهم به اندازه من نگران می بودی !
میدانم که دلت برای ایران میتپد
پس کمی فکر کن
از هر آشوب چه چیز میگردد عایدمان
هر صدایی که نشان دوؤیگی است صدای نفرت است و تنفر و جدایی
پس به آن گوش نکن
سازش , ساز شکستن و آوارهگی ست
آنچه حاصلمان شود از آشوب دربدری ست
آنها در خانه های گرم و نرمشان نشسته و تشویق
لنگش بگیر
بشکن دوپا
ویران کن
آواره شو ایرانی اسطوره ساز
بیمار باد تاریخ تان
کمی هم تامل کن به این نکته
چه میخواهند از تو !
و چه قایم کردن پشت هورای خود !
این بی فرهنگ های فرهنگ گو با بلند گوهای تبلیغاتگر و رسانه های پر تنطراق دروغگوی باور فریبشان
مرگ بر نیرنگشان باد
آروین :مهر ماه1401
پ ,,ن
شعر آن نطقی ست که از زخم صداست
شاعر آن شخصی ست که حرفش درد ماست
بسیار زیبا و بجا بود
آموزنده