يکشنبه ۲۷ آبان
در محضر ِ قاضی شعری از م فریاد(محمدرضا زارع)
از دفتر برگ آخر نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۵۸ شماره ثبت ۱۱۲۵۵۹
بازدید : ۴۱۸ | نظرات : ۰
|
دفاتر شعر م فریاد(محمدرضا زارع)
آخرین اشعار ناب م فریاد(محمدرضا زارع)
|
گفتم بَرَم از عشق، شکایت بَرِ قاضی
صدبرگ ِ امید است مرا دفترِ قاضی
نالیدم و گفتم که مرا عشق چه ها کرد
احساس نمی کرد ولی حِسگَر ِ قاضی
بسیار سخن گفتم و از بخت ِ بد ِ من
انگار نمی رفت سخن در سرِ قاضی
بنشستم و برخاست به پا باز ِ شکاری
معصوم تر از فاخته در محضر ِ قاضی
چون غنچه، لبش باز شد و عشوه فرو ریخت
شد کور از آن شعبده چشم ِ تَر ِ قاضی
تا چشم به هم زد دل و دین رفت به تاراج
دل باخت و شد ریخته بال و پَر ِ قاضی
القصه در آن محکمه محکوم شدم... عشق
خندید به ریش من و شد دلبر ِ قاضی
من ماندم و تنهایی و اندوه ولی او
از عدّه برون آمد و شد همسرِ قاضی
مظلوم تر از پیش نشستم به تماشا
نفرین به دل و دیده و گوش ِ کَر ِ قاضی
(م. فریاد)
|