شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
مرد رندی مایه دار و نانجیب
گِرد کرده مال هنگفتی عجیب
سالها بر مردمان بنموده کید
بود او صیاد و مردم همچو صید
مکر و حیله با زبانی چرب داشت
در دل مردم نهال کینه کاشت
بر در خانه گدا را ره نبود
از لقایش هم کسی نابرده سود
سالها بگذشت و او بیمار شد
عاجز و درمانده و بی یار شد
پیک مرگ آمد نماندش زهره ای
زان همه ثروت نماندش بهره ای
گفت عزراییل ،گاهِ رفتن است
کی مسافر را مجالِ خفتن است
گفت : بر دل آرزوها مانده است
فرصتی دِه کارها جامانده است
گفت: ایزد این چنین فرموده است
ماندنت در این سرا بیهوده است
گفت: زین پس آدمی دیگر شوم
ذات رب بر حق ستایشگر شوم
گفت: آوَخ ذات حق نشناختی
خانه ای بر روی کاهی ساختی
گفت : شیطان را برانَم از درم
نگذرد اوهام باطل از سرم
گفت: قلبت تیره گشته از گناه
نامه اعمال تو باشد گواه
شد سیه آیینه از زنگارها
کی بروید لاله از مردارها
چون اجل آید نباشد فرصتی
چونکه حق گوید ، نماند رخصتی
تا که عمری هست کاری کن علیم
لقمه ای دِه بر گرفتار و یتیم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و آموزنده بود
حکیمانه