شده، محصورِ دستِ غم، فضای دشتهای باز
هزارآوای احساسم، گرفتارِ هزاران باز
☘
از آن روزی، که «تو»، رفتی، از این خانه، به یکباره
به رویم بسته شد شادی؛ ولی درهای غصّه، باز
☘
به گوشه، گوشهی جانم، شکفته، بوتههای بغض
درونِ دشتِ دل گشتهست، صدها غنچهی غم، باز
☘
شُکوهِ شِکوههای دل، زدوده، کوهِ صبرم را
شکیبا میشود قلبم؛ اگر باشی کنارم باز
☘
نشو راضی که باز افتم، من از آغوشِ پُرمهرت
بیا بگشا به روی دل، دوباره، دستهای باز
☘
در آغوشت، مرا بِفشار با، احساسِ نابِ خویش
بکن، مجنونتر این، لیلای شیدا گشته و، دلباز
زهرا حکیمی بافقی، غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس (۳۴۰ غزل همراه با معرفی اشعار تصدیری) اصفهان: نشر کاشف علم، بهار ۱۳۹۹.
پ. ن:
نکاتی پیرامون کلمات قافیهی غزلِ «هزاران باز»:
الف_ غزل جاری با التزام واژهی «باز» سرودهشدهاست. واژهی یادشده، در کلمات قافیهی بیتهای یک تا پنج به معانی متفاوت کاربرد یافته؛ در نتیجه، بین کلمات قافیهی بیتهای نامبرده، آرایهی جناس تام جاری است.
معنای این واژه از مصراع نخست بیت یک تا مصراع دوم بیت پنجم، به ترتیب، عبارت است از:
۱_ گسترده.
۲_ سنقر؛ قوش.
۳_ گشوده، مقابل بسته.
۴_ وا، شکوفا.
۵_ دوباره.
۶_ فاصلهی دو دست موقعی که از دو طرف گشوده شود.
ب_ عبارتِ «بازافتادن از چیزی»: محروم شدن از آن چیز. بینصیب شدن از آن چیز.
ج_ واژهی «دلباز»: در قافیهی بیت پایانی، صفت فاعلی مرکّب مرخم است= دل بازنده، بازندهی دل، دلداده، دلباخته، شیفته. (با دیگر واژگانِ «باز» جناس متوّج و نیز آرایهی شبه اشتقاق دارد.)
سپاس از خوانش پُرمِهرتان!