سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        الماس سپید

        شعری از

        سید محمد حسن فقیه( البیان)

        از دفتر سمت خدا نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ تير ۱۴۰۱ ۱۷:۴۱ شماره ثبت ۱۱۱۶۸۳
          بازدید : ۳۸۷   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید محمد حسن فقیه( البیان)
        آخرین اشعار ناب سید محمد حسن فقیه( البیان)

        چه قشنگ است فرش الماس سپید
        روی دشتی پوشیده به تمنای امید
        نور آن دشت طیفی از لحن قزح
        سایه به اندازه ی قوس قمر
        روی آن دشت کشید
        سایه ها حرف زدند
        و‌ندا آمد از قوس برین...
        به جهانی که شنود ممنوع است فراخواند مرا
        قطب الوان صدایش
        شرمی از گفتار بود
        و در آن قوس قمر غرق غرایب
        خنده ای سخت بلند 
        به بلندای فلک
        رخ به من داد و بگفت
        رنگ بنما ای بنده مسجود؟! 
        که در این بزم ، دانه های الماس
        آیه هایی از رقص توحید 
        به عیارِ عرشی که بر آن 
        فرشِ غرور سجده نهاد
        قول هو الله گفتند
        بامدادان قدمی از جنس مسیح
        به ثریا بردار
        قدمی از ذائقه عشق به تمنا بردار
        که دراین بتکده اشراق 
        غزلی از رود ازل صاف و‌گوارا جاریست
        چه‌خوش اقبال که در این دایره توحید
        کعبه از رنگ خدا خواهی دید
        و به احرام نگاهش 
        طالعت را بر رخش نقش گذاشت 
        و چون از بام جهان
        صوتی از تکبیر دمید
        پرده از عالم اسرار هلهله ای شد پدید
        و ملائک پهنه ای از برف سپید
        از سر شوق سر تعظیم نهاد....
        وقت بامداد رسید
        سر این کب کبه ی پر غوغا
        صوتی از رنگ اذان بر در تسبیح نواخت
        رؤیا از چشم پرید
        و‌من از عرش بر این فرش خسی
        گیج و‌ منگ، زین قصه خواب
        که چه بود این همه حال 
        وچرا زود به فرجام رسید.
        سید محمد حسن فقیه(بیان)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۴ تير ۱۴۰۱ ۱۰:۵۳
        درود بزرگوار
        به شعر ناب خوش برگشتید
        موفق باشید خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۰۱:۳۳
        درود فراوان‌خدمت شما شاعر گرامی
        سپاس بیکران از ابراز لطفتان🌹🌹
        با آرزوی شادکامی و سلامتی.
        حق‌نگهدارتان.
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۴ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۳۹
        🌸امـروز روز ولادت
        🎉امام هادی ست
        🌸 فرشتگان
        🎉در زمین و زمان
        🌸عرش وبهشت شـادهستند

        🎉خدایا🙏
        🌸به حرمت شادی فرشتگانت
        🎉زندگی دوستانم را شـاد و
        🌸دور ازغم بگردان
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۰۱:۱۸
        خندانک خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۰۱:۳۸
        سپاس از شما شاعر گرامی
        پیروز و‌سربلند باشید.
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        جمعه ۲۴ تير ۱۴۰۱ ۱۷:۲۱
        شعرزیبایی بود
        همیشه برقرارباشید
        شاعر گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۰۱:۳۶
        ممنون از ابراز محبتتان جناب دزفولی عزیز
        و سپاس فراوان از اینکه بنده را قابل دانستید.
        خدا یار و یاورتان
        حق نگهدارتان.🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4