جمعه ۱۴ دی
|
دفاتر شعر جلال بابایی(بابک دیلمان)
آخرین اشعار ناب جلال بابایی(بابک دیلمان)
|
بود مردی این چنین او نصحیت آغاز کرد.گفت پول چرم کف دست است و او بی زاریش ابراز کرد.گفت مردم به سوی پول کمتر روید.این همه تا سوی پول کمتر دوید.گفت ماشین گران را کم خرید.توشه ی آن عاقبت ،با خود برید.مردمان خام نصحیت ها شدند.هرکجا پولی بدیدند پا شدند.چند روزی رفت ،شدند آنها گرسنه ، بی رمق.حال کاری زانها نبود گشتند دمق.خود گرسنه واهل و اعیال.کرد ناصح زین عمل ها خنده پر شور وحال.پول ها را خود طلب می کرد دست.او ز شادی گشته بود پر شور ومست.عابدی زانجا عبورش خورده بود.آبروی ناصح را او برده بود.گفت ای مردم خداوند است رحیم.خالق مخلوق او هست کریم. گر دوی در راه خرج فرزندان واعیال. آن همانند جهاد حق بود پرواز کن با آن دوبال.شور و شوقی شد میان مردمان.رانده شد ناصح ز آنجا شد نهان.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود