خودش را دور از دلبر در این حالت که میبیند
دلش میسوزد او مهجور بی طاقت که میبیند
چه طولی میکشد لحظه میان دلهره وقتی
دلش بدجور هم تنگ است هی ساعت که میبیند
برای وقت دل بردن، کسی فکر و خیالی داشت
ولی بیچاره خشکش میزند غارت که میبیند
نگاهش در به در جوینده ی بالابلایی بود
خدا را شکر میگوید از این بابت که میبیند
چرا معنی کوری یک نگاه بی محبت نیست
ندیدن بود کار چشم از عادت که میبیند
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
دلنشین و زیبا بود