یـکی آمـد و گـشـت ســر راه مـن ..!
که از پـیشـهٔ خـویـش ؛ بگـفتا سخـن
خــرد وَرز و بــر مــن گــذار راهِ کـار
سـبـک گـردد از شـانـهام ،، رنــج بــار
دهــان در دهــان و زبــان در زبــان :
پـراکنـده گـشـت ایـن بـیـان و گـمـان
کـجانـدیـش ز شُـغلـم گـرفـت انـتقـاد
بـه کـسبـم زده ؛ اَنـگِ نـنـگ و فـسـاد
بگفت:اینچهکاریستگرفتیبهدست؟
در آن فـایـده و بهره و صرفه هست !
کـسان مـیدهـی پـول بـعـنـوان وام :
بـگـیـری سـپـس ؛ عـایـدی از عـوام ؟
بگـفتـا : دهـی مایه ، چنـد درصـدی ؟
سـتـانـی چـقـدر ؛ بــهـره و عـایـدی ؟
چـه انــدازه دارد ،، زیـان و گـزنــد ؟؟
چـه میزان از آن ، خانـمانسوز شدند؟
چه مـبلـغ بـدادی ، سـتانـدی چقـدر ؟
بدهـکار چو دستمال چلاندی چقدر ؟
پـیاپی سـوال بـود میکشیـد بر رُخـَم
بـه جـز روسـیـاهـی ، نـبـود پـاسـخـم
یِـهــو ؛ یـادم افـتـاد ...! بـه یـاد شـمـا
مـشــرّف شــوم ،، نـزد مـنـطــق سِـتـا
سـرآغـاز بـگـردم ؛ چــو جـویـای حـال
سـپـس ، بـشنـوم تا جـواب سـوال ..
گـنـاهـست مگـر کـسـب داد و سـتـد؟
بــریـن مـیزنـنـد ، وصـلـه و اَنـگِ بـد
گـناهـست مگـر ؛ وام و قرضی دهی؟
تـوافـق شـود زیـن قـروض وانـگـهـی
ز مقـروض بگـردد ، بـهـایـی وصـول :
بـه عـنـوان پـاداش و یـا ســود پــول
طلبـکار خـطایـش چه بـاشـد مـیان ؟
نـزول خـور خـطابـش کننـد ناکسان !
جـز اینـست مگـر دسـت یـاری رسانـد
شـرف رفـتـه را ..! اعـتـبـاری رسـانـد
کـسـی سُـقـم و لـغــزش نـدیـده از او
نـه آزار و رنــجـش رســیـده از او ..
نه او سـارق و دزد و نه جـیببُـرَست
نه آخورخورست و نه توبره خورست
نـه بــر خـونـی آلــوده شـد دسـت او
نـه دنـبـال پـیـکـار ،، کـمـر بـسـتـه او
نـه درب کـسـی را زده بــی دلــیـل !
نه از گوشت نفع ، چرب بکرده سبیل
نه چشمی دوانْـد ، سوی بیعـصمتـی
نه دیـده گشـود ، سمـت بـیحـرمتـی
به هرحال کسی زو که نُقـصان نـدیـد
نـدیـدنـد بـدی زان بــگـردد پـدیـد ..؛
ولـی نـقـض و طـردش کنـد دیـگـران
دهـد وام و اخـذ میکـنـد ســودِ آن !
خـردمـنـد دانـا ..؛ زمـانـش رســیـد ..
جــواب سـوالات مــا را ،، دهــیــد ؛؛
لب و لـوچـه برهـم زد و خـورد تـکان
دهـان را گـشــود و بـچـرخـیـد زبـان
چنین گفت : خردورزِ دانش شمـول :
جـهان ممـلو از عیب تراش و فضول
عـمـلـکـرد روزمــرهٔ ایــن دو قــوم :
ســر و بــو کـشـیـدن بـه کـار عـمـوم
نـگــنـجــد بــزرگــی و افــتــادگــی :
نـه در وصـفـشـان جـز حـرامـزادگـی
ولیـکن بـپـرسیـدی از قـرض و سـود
بـخـواهـیــد شـمـا را کـنـم رهـنـمـود
سزای چنین پیشه، خوب یا بَدَست ؟
ثــنـا یـا نــکـوهـیــدن ایــزدســت ؟
طلبـکـار ســتـانـد از بـدهـکاری پــول
عـوام ایـن سِـتَـد را بخوانـد نـزول !
اگـر این نـزول باشـد و کار پـست ..!
کنون داخل بانک شرعی چههست ؟
سپـرده کـنی پـول و مقصـودِ بانـک :
دهـد بـر سپـرده گـذار ســود بانـک !
بـپرداختـه بانک گرچه وام بر عوام :
گـرفت ؛ ده بـرابـر از آن ســود وام !
نـگـیـر خــرده گـیـر .. خــردهٔ نـاروا !
بگشـت ، مـصلحـت بیـن این ماجـرا
دگـر افتـرا زن ، نگیـر عـیب و نقـص
کسیأخـذنمودقرضیازبانکوشخص
بـدان با رضـامنـدی خـویـش سِـتانـد
" تـن از دام بـیآبـرویـی ؛؛ رهـانـد "
نـه قـلّاده انـداخـت کـسـی گـردنـش
نـه کـس بـوده بـر وانـمـود کـردنـش
خودش بر خودش داده بود پیشنهاد
ودیــعــه بـگـیـرد بـریـن اسـتـنـاد ...
چه بانک باشد و نوعـی و غیـرهای :
دهـد بـابـت قـرض خـویـش بهـرهای
پـسنـدیـده و درخـورست سنـجشـت
همیـن بـود و بـس پـاسـخِ پرسشـت
گـهی خیـر رسـانَـد گـهی هـم زیـان !
گـهـی مـوجـب خـنـده و گـه فـغان !
نهبیعیبونقص باشد و نهخطاست
گهی نادرست ، گه پر از محتـواست
"درسـت اسـتفـاده شود زین رونـد :
مـحالـست ببینـد کسـی زان گـزنـد "
نـزول ، واژهٔ نـاپـسـنـدسـت و بـد !!
" از آن نـام ببـر لـفظ داد و سـتـد "
چنین پیشه ؛ کاربـرد صنعـتگرست
بر آن پـیشـهورزی که سـود آورست
تو ای قحـط زده رفتـه بـودی ؛ نـرو
دگـر جـانـب قــرض ســودی ؛؛ نــرو
بـسـنـده کـنـم بــر ســوال و جـواب
گـرفـتـم مـراد و بـگـشـتـم مــجـاب
چـنان خـام جهـل بـودم و شـایبـه !
شـدم بـا خـرد ؛؛ پـخـتـهٔ تـجـربـه ..
ســرِ راه بــنــده ...؛ گـرفـتـی قــرار
چـراغـان کـنی ، مـغز تـاریـک و تـار
سـپـاس رهـنمـود کـردی و راهـنـمـا
در آخـر سهبـیت پنـد و انـدر ، نـمـا
مـده آب ، درخــتـان بـیــریـشــه را
مشـوسنگ،شِکانبیغرض شیشهرا
بـده نان ولـی نـه بـه دنـدان شـکـن
نمـک پـاش بـه زخـم نمکـدان شکن
نیـازمنـد شـهر را گـرامـی شـمار ..
بدان قدر دوستدار و دوستشبدار
دادوستد
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۱۲_۲_۱۴۰۱
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_