دل تنگ
دلی که تنگ نگارش به نزد او بشود
زهجر او به هَرآسم که زیر و رو بشود
غمی که چهره به شادی گشود و جلوه نمود
مباد بار د گر غم که کینه جو بشود
به پاس جود فلک بسته باشم عهد و قرار
که پاسبان گلش باشم ار ز خو بشود
ز تیرگی شب تار است آفتاب منیر
چنان که آن لب خندان گلایه گو بشود
عجب ز کین رقیبان نکن به سوی صنم
نیادمان کدری کان ز هر دو سو بشود
دلا ز فقر و مذلت نبین خطا تو مرا
چو صدق و صبر و تلاشم به پای او بشود
جگر به آه و فغانت مدام شعله ور است
و دود آن به جمالم نه شستشو بشود
ز شرم آن سخنم کان به دلبرم زدمی
سرم بدوره بچرخد و کو به کو بشود
شود چو باغ بهشت این کهن سرای فقیر
گر از رخت برود غم گلی به مو بشود
تو اسم و نام سبکبار دادیم به ازل
زهی که با تو دلم شاد و نغمه پو بشود
**
این سروده مثل دیگر سروده های دفتر « برای او » سال 1395 نوشته شده اند. ولی از آنجا که اشکالات فراوانی از لحاظ وزن و قافیه داشت، با اندک تغییری در متن اصلی اصلاح گردیده است.
**