Wedding Night
شب عروسی 🕺💃
That companion who gave me the milk lap
آن مونس اسرار که به دامان شیر به من داد
With the fragrance of her existence, she gave me the verse of purification
با عطر وجودش آیه ی تطهیر به من داد
At the wedding, she sat in a corner and,
در وقت عروسی رفت و یک گوشه نشست و
Out of agreed,made me hate and cry
از حرص نبودش بغض گلو گیر به من داد
That old love informed me of the arrival and visit of my partner
آن عشق قدیمی ز وصالش خبرم داد
She told me about her wedding party in the North
از عقد و عروسی شمالش خبرم داد
On the wedding day, he drank a little
در روز عروسی می سبک خورد و نشست و
And announced the forgiveness of his eternal God
از عفو خدای لایزالش خبرم داد
He is the skilled calligrapher who set the example for my handwriting
آن خبره خطاطم که سرمشق به دستخطم داد
he sympathized with me, gave me a light headline
شد همدل راهم و سبکی به سرخطم داد
He sat down to drink coffee happily
با روی گشاده به صرف قهوه نشست و
And with a cup of fortune telling, he played smart
با فنجان فالی زد و مقام هفتخطم داد
The sun breathed its last to the point of madness
خورشید تا مرز جنون به روزش نفسی داد
The sun gave a light of empathy when it missed the moon
در موقع دلتنگی ی مه بو هم نفسی داد (به او )
The sky looked away and on the way to my wedding
فلک از پنجره دید و در راه عروسیم
Eagerly breathed in to the sun and the moon
از شوقش به خورشید و قمر تنفسی داد
The crown that was placed on my partner made me a minister
آن تاج که سر یار شد شأن وزیر به من داد
It gave me courage and courage among famous men
در زمره مردان نكونام دل شیر به من داد
I spun and danced while dancing
در هنگامه ی رقص بچرخید و بچرخیدم
I was overjoyed and defeated and embarrassed
از شوق فتاد و شکست و سر زیر به من داد
................................
ترجمه. المیرا قربانی
شعر. محمد رضا خوشرو
...................................
⚘
..........................
.....................................
🤴👸
.....................................
.....................................
درودبرشما
وخسته نباشید
بسیارزیبابود