سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        شکر ایزد

        شعری از

        مجیدنیکی سبکبار

        از دفتر نابیان نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۱۵ شماره ثبت ۱۰۵۸۴۷
          بازدید : ۹۰۳۸۵   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
         این سروده از نوشتۀ استاد محترم جناب آقای قربانعلی فتحی ( تختی ) برگرفته شده و به خود ایشان نیز تقدیم می گردد. و البته حامل پیامی ظریف نیز به ایشان می باشد.  شاید بشود نام اینگونه سروده ها را پس از این نقد نهفته نامید. مگر این که در شکل مدح و تحسین آشکار باشد، چه از خود اثر و چه از خالق آن. نمونه های آن نیز بزودی تقدیم خواهد شد.
        شکر ایزد      
        گفت راوی روزگاری مردکی بیمار شد
        دست رد  بر سینه اش   مأیوس از تیمار شد
        برگرفت او توشه ای سوی بیابان  سرنهاد
        رفت بالا   بر بلندی رو  به     ایزد      زار  شد
        گریه ها کرد آن فقیر   وتوبه ها از گمرهی
        بس که گفتا چهره ام از این گناهان تار شد
        سوی هر عطار و رمال و طبیبی رفتمی 
        نسخه هاشان  جملگی از بیخ و بن ناکار شد
        گفت یا رب از خلایق دل بریدم سوی تو
        آمدم زیرا که دل را از سیاهی میل بر انوار شد
        یا برانم از درت یا بازده این عافیت
        زانکه این دل را غلامی   سرخط  کردار شد
        شد هویدا امتحان از سوی رب  العالمین
        گشت آغاز شفا ماری ز جا بیدار شد
        زد به پای مردک و بردش به خواب  از نیش خود
        بی خبر در عالم خوابش کسالت ازتن بیمار شد
        تا به هوش آمد کراهت را بدید از مار و  برد
        وعده هایش را ز خاطر عارض دادار شد
        گفت یارب  من به  درگاهت درامید شفا             
        بودم ا ما  قسمتم زهر از دهان مار شد
        تا بگردانید رویش  از خدا و راه رفت
        پی به شافی برد و اما نادم از گفتار شد
        زان که دیدش دام تعجیل و خطای داوری
        رفت درد از یاد و اندر حسر ت دلدار شد
        گفت سعدی زهر اگر چه  در خرد ها قاتل است
        چون ز او باشد دوای درد و هر ادبار شد
        من سبکبارم زفتحی سوی فتحی آمدم
        قلب ما را حکمت از این قصه  ات سرشار شد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2