درود بر شما استاد عزیز بانو حکیمی بافقی گرانقدر
از لطف و نقد ارزشمندی که در صفحه بنده باز کردید بسیار تشکر و قدر دانی می کنم و همچنین خرسند شدم از این بابت که فرصتی پیش آمد سوتفاهمی که در مورد مطلع این غزل پیش آمده عرایضم را به اساتید و اهالی محترم و عزیز برسانم.
در واقع بنده تجربه ای ندارم و بسیاااار علمم ناچیزست که درباره عرفان و معرفت های ناب الهی بدانم و بنویسم اما در این بیت یعنی بیت اول این غزل برداشت دو واژه در کل مفهوم و معنی شعر را مشخص میکند حال بنده آن تصورات و اهدافم از آوردن آن واژگان را بیان می کنم و امیدوارم که در نزد اساتید محترمم درست باشد...
اولین واژه با توجه به فرموده های شما واژه "دردسر" است که یکی از حالات عرفانی و همچنین دیگر معنی آن درد گرفتن ناحیه ای از سر است اما مقصود بنده هیچکدام آنها نبود و من صرفا این واژه را در معنای عام و امروزی آن که میشود به نوعی معنی مجازی از آن برداشت کرد اراده کردم یعنی پیش آمدن مشکلی به طوری که هر وقت عاشق معشوق خود را بغل کرد نشد مشکلی برایش پیش نیاید...
واژه دوم مبهم این بیت باز هم قافیه آن است یعنی "دمر"
همانطور که شما زحمت کشیدید و معنی آن را از لغت نامهی دهخدا متذکر شدید یکی از معانی این واژه سرنگون شدن و وارونه شدن است.. در اینجا باز هم مقصود بنده معنای حقیقی این کلمه نبود و وارونه شدن را اراده نکردم و به اقتضای مفهوم مصراع قبلی (عاشق وقتی با معشوقه اش عشق بازی میکند دچار مشکل میشود) معنایی نزدیک به آن را درنظر گرفتم یعنی سرنگون شدن حال و احوال عاشق "دمر شدن: عوض شدن حال و احوال درونی" بعد از بوسه گرفتن از معشوق را قصد کردم.
عذر خواهی می کنم از بی ادبی ها و خط خطی هایی که کردم چون بعضی گویند توضیح نشان از ضعف است و حتما ضعفی در این قسمت در جریان است که اینقدر توضیح از صاحب اثر گرفت.
در آخر سعی خواهم کرد باتوجه به نقد و نظرات ویرایشی را به عمل رسانم که خالی از ابهامت باشد
سپاسگزارم از وقت ارزشمندی که برای شاگردتان گذاشتید
در پناه حق پاینده و شادکام باشید
بسیار زیباست و دلانگیز تراوش احساستان.
فقط برای بیت نخست مطلبی مینویسم و مصدع اوقات نمیشوم.
نشد بغل کنمت ، غرق دردسر نشوم!
هزار بوسه بگیرم ولی ، دمر نشوم!
با خوانش این بیت ناخوداگاه یاد درد سر بعد از نوشیدن شراب افتادم که در ادبیات معروف است.
حس کردم این بیت نوعی سرمستی عاشقانه را میرساند که بعد از آن هم شخص را بر زمین میخواباند.
معنای واژهی دمر را از لغتنامهی دهخدا میآورم تا مفهوم سخنم واضحتر شود:
دمر. [ دَ م َ ] (ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، منکب . نگون . به روی خفته . به روی افتاده.
دمرو. خلاف ِ سِتان . مقابل طاق باز. این کلمه هرچند در کتاب نیامده است ولی لفظی درست و قدیم است . (یادداشت مؤلف ). بر روی خوابیده که در تازی منکوس گویند. (آنندراج ).
منکوس . (غیاث ). به روی افتاده و به رو خفته و روی بر زمین نهاده . (ناظم الاطباء) :
به گلشن عزبی غنچه خفته ام اما
کسی نچیده گلی از حدیقه ٔ دمرم .
فوقی یزدی (از آنندراج ).
- دمر شدن ؛ دوتا شدن برای برداشتن چیزی یا انجام دادن کاری . دوتا شدن چون راکعی .(یادداشت مؤلف ).
|| وارون بر زمین نهاده . (یادداشت مؤلف ).
- دمر کردن ظرفی ؛ وارونه نهادن آن را یعنی بر دهانه آن را بر زمین نهادن . (یادداشت مؤلف ).
در کل غزل عاشقانهی زیبا و مصوّری است.
شاعرانههایتان ماندگار