سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      بلقیس

      شعری از

      سیاوش آزاد

      از دفتر سیاوش نوع شعر نثر و انواع آن

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۰۸ شماره ثبت ۱۰۴۵۰۸
        بازدید : ۱۰۲۰   |    نظرات : ۳۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سیاوش آزاد
      آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد

      آب به لانه ی مورچه ها افتاد
      گمان رفت سلیمان آمد
      بلقیس می گریست
       
       
       
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۱۰

      سلام و درود

      کوتاه زیبایی ست مزیّن به تلمیحات قرآنی و پرداختی اندیشمندانه
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۷
      سلام بسیار متشکر از حضورتان بله قرآن دریای عمیقیست
      ارسال پاسخ
      محمد رضا خوشرو (مریخ)
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۵۸
      درود.بزرگوار نازنین اطلاعاتی در مورد صحبت
      حضرت سلیمان با مورچه
      و اطلاعاتی در مورد حضرت سلیمان با هدهد
      دارم
      و می‌دانم بلقیس ملکه سبا بود.
      ولی ارتباط این ها را ندارم و نمی‌دانم.
      پس از دادن نظر معافم دارید.
      داستان صحبت حضرت سلیمان و مورچه و داستان حضرت سلیمان با هدهد را برایتان می‌نویسم.
      و
      تطبیق دادنش با خودتان و ارتباطش با خودتان.
      حضرت سلیمان(علیه السلام) با تمام حشمت و شکوه و قدرت بی‎نظیر بر جهان حکومت می‎کرد. پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امکانات بسیار در اختیار او قرار داده بود،‌تا آن جا که رعد و برق و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را می‎دانست.
      هدف حضرت سلیمان(علیه السلام) این بود که همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت کند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امکانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.
      در همین عصر در سرزمین یمن، بانویی به نام «بُلْقَیس» بر ملت خود حکومت می‎کرد و دارای تشکیلات عظیم سلطنتی بود. ولی او و ملتش به جای خدا، خورشید پرست و بت پرست بودند و از برنامه‎های الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را می‎پیمودند. بنابراین لازم بود که حضرت سلیمان(علیه السلام) با رهبریها و رهنمودهای خردمندانه خود آنها را از بیراهه و کجروی‌ها به سوی توحید دعوت کند. و مالاریای بت پرستی را که واگیر نیز بود، ریشه کن نماید.

      روزی حضرت سلیمان بر تخت حکومت نشسته بود. همه پرندگان که خداوند آنها را تحت تسخیر سلیمان قرار داده بود با نظمی مخصوص در بالای سر سلیمان کنار هم صف کشیده بودند و پر در میان پر نهاده و برای تخت سلیمان سایه‎ای تشکیل داده بودند تا تابش مستقیم خورشید، سلیمان را نیازارد. در میان پرندگان، هُدهُد (شانه به سر) غایب بود، و همین امر باعث شده بود به اندازه جای خالی او نور خورشید به نزدیک تخت سلیمان بتابد.
      سلیمان دید روزنه‎ای از نور خورشید به کنار تخت تابیده، سرش را بلند کرد و به پرندگان نگریست دریافت هُدهُد غایب است. پرسید: «چرا هُدهُد را نمی‎بینم، او غایب است. به خاطر عدم حضورش او را تنبیهی شدید کرده یا ذبح می‎کنم مگر این که دلیل روشنی برای عدم حضورش بیاورد.»
      چندان طول نکشید که هُدهُد به محضر سلیمان(علیه السلام) آمد، و عذر عدم حضور خود را به حضرت سلیمان(علیه السلام) چنین گزارش داد:
      «من از سرزمین سبأ، (واقع در یمَن) یک خبر قطعی آورده‎ام. من زنی را دیدم که بر مردم (یمن) حکومت می‎کند و همه چیز مخصوصاً تخت عظیمی را در اختیار دارد. من دیدم آن زن و ملتش خورشید را می‎پرستند و برای غیر خدا سجده می‎نمایند، و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داده و از راه راست باز داشته است و آنها هدایت نخواهند شد، چرا که آنها خدا را پرستش نمی‎کنند…! آن خداوندی که معبودی جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است.»(۱)
      حضرت سلیمان(علیه السلام) عذر غیبت هُدهُد را پذیرفت، و بی‎درنگ در مورد نجات ملکه سبأ و ملتش احساس مسؤولیت نمود و نامه‎ای برای ملکه سبا (بُلْقَیس) فرستاد و او را دعوت به توحید کرد. نامه کوتاه اما بسیار پر معنا بود و در آن چنین آمده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان ـ توصیه من این است که برتری جویی نسبت به من نکنید و به سوی من بیایید و تسلیم حق گردید.»(۲)
      سلیمان(علیه السلام) نامه را به هُدهُد داد و فرمود: «ما تحقیق می‎کنیم تا ببینیم تو راست می‎گویی یا دروغ؟ این نامه را ببر و برکنار تخت ملکه سبأ بیفکن، سپس برگرد تا ببینیم آنها در برابر دعوت ما چه می‎کنند؟!»
      هُدهُد نامه را با خود برداشت و از شام به سوی یمن ره سپرد و از همان بالا نامه را کنار تخت بُلْقَیس انداخت.


      خندانک خندانک خندانک
      داستان صحبت مورچه با حضرت سلیمان

      داستان زیبایی است.

      خندانک خندانک خندانک

      حضرت سلیمان در کنار دریا نشسته بود

      چشمش به مورچه ای افتاد که دانه ای را به طرف دریا می‌کشد

      حضرت سلیمان دید مورچه بسیار به آب نزدیک شده
      ایشان خواستند که اقدامی کنند.

      که یک قورباغه سرش را از آب بیرون آورد
      و مورچه به داخل دهان قورباغه رفت
      و قورباغه هم داخل دریا شد

      حضرت سلیمان مدتی فکر کرد چه چه اتفاقی افتاده است.
      و ذهنش در گیر بود.
      یک بار دیگر قورباغه از آب بیرون آمد و دهانش را باز کرد و مورچه بیرون آمد.
      ولی دانه گندم را که حمل کرده بود با خود نداشت

      حضرت سلیمان با مورچه صحبت کرد و سوالی پرسید که دانه کجاست
      مورچه گفت ای پیامبر در زیر آب کرمی زندگی می‌کند
      خداوند آن کرم را در آنجا قرار داده و نمی‌تواند از آنجا خارج شود .

      و من روزی آن کرم را توسط این قورباغه به او می‌رسانم.

      حضرت پرسید وقتی برای کرم دانه را میبری آیا او به تو چیزی نگفته با تو صحبتی نکرده

      مورچه گفت درست است چرا او با من صحبت کرده
      او همیشه می‌گوید
      ای خدایی که در قعر دریا روزی من را فراموش نمیکنی

      رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.



       درود بر شما شعر زیبایی بود.
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
      سلام نکات تازه ای را از محضر شریف آموختیم جزاکم الله که حضورتان وزنه ای ایست درین سایت شریف عمر سرور نور چشمم طولانی و عرضانی باد آمین بجاه محمد و آله
      ارسال پاسخ
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۰۸
      با سلام.

      هیچ وقت قول آمدن به کسی نمی دهم مگر آنکه دلیلی باشد.فرصت را غنیمت می شمارم تا موضوعی را با مخاطبان عرض کنم.من اینگونه آثار را طرحواره می نامم.طرح،یک ساختار شعری کوتاه ولی با مفهوم کلیست.طرح برای قشری از جامعه آمد که طاقت خواندن شعر را ندارند چه برسد به خواندن شعر بلند،جناب استاد احمدی در سرودن این آثار تبحُّر خاصی دارند و من واقعا طرحهای ایشان را بسیار دوست می دارم.در طرح باید بتوانی در چند جمله ی کوتاه،مخاطب را غافلگیر کنی.این دقیقا به این معنیست که مخاطب هیچ وقت به جمله ی آخرت فکر نمی کند و وقتی آن را می خواند ناخودآگاه لبخند می زند.این غافلگیری خود به زمان حال،چیز ستودنیست و تقریبا عامه مخاطبان دوستش دارند.
      اثر از سه جمله تشکیل شده است که دو جمله ی آن غافلگیر کننده بود و من کمتر دیدم در سه جمله،دو جمله اش غافلگیر کننده باشد:آب به لانه ی مورچه ها افتاد.تا اینجا قسم می خورم هیچ مخاطبی فکر مورچه ی سلیمان را نمی کند اگر باشند زیر یک درصد است.بنابراین شاعر با آوردن جمله ی بعد،اولین غافلگیری را روی سینه ی مخاطب قرار می دهد:گمان رفت سلیمان آمد.تا اینجا ذهن مخاطب این فکر را نمی کرد که شاعر اینگونه شعر را ادامه می دهد.از اینجا به بعد،بخاطر جمع شدن حواس مخاطب،بیان جمله ی غافلگیری واقعا سخت است.چرا که ذهن جستجویش معطوف به یک دوره شده و مخاطب باهوش،اگر جمله بعدی شاعر را حدس بزند شعر از زیبایی می افتد.بنابراین کار شاعر،وحرفه ای گری شاعر خاصه ی جمله ی پایانیست.من خودم به شخصه غافلگیر شدم .معمولا شاعران از دو جمله ی پشت سر هم غافلگیر کننده استفاده نمی کنند آنهم در سه جمله کلی شعر.اینجور مواقع شاعر دست به خطر بزرگی زده و عموما به خودکشی شاعر منتهی می شود و کم است شاعری پیدا شود که سربلند بیرون بیاید:بلقیس می گریست.
      این یک نشان خیلی خوب برای حرفه ای بودن شاعر است.
      یک نمونه طرح زیبا:
      مگسی را کشتم،
      نه به این جرم که موجود پلیدیست،
      بد است.
      و نه چون نسبت سودش به ضرر،یک به صد است.
      طفل معصوم به دورِ سرِ من می چرخید
      به خیالش قندم
      یا که چون اغذیه ی مشهورش،
      تا به این حد گندم.
      مگس خوبی بود...
      من به این جرم که از یادِ تو بیرونم کرد...
      مگسی را کشتم.

      با سپاسمندی.
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۱۶
      درود استاد آزادبخت
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آرمان پرناک
      آرمان پرناک
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۱۲
      درود بر جناب آزادبخت گرانقدر
      استفاده کردم از نقدتان خندانک
      فقط اینکه اگر نام اثری که جناب آزاد انتخاب کردند تغییر کند بهتر باشد. چون با دیدن نام اثر، فضای شعر از قبل آماده می شود و غافلگیری اول را خنثی می کند.
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۱۲
      سلام بر جناب پرناک احسنت به نکته ی دقیقی اشاره کردید
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۲۳
      سلام متشکر از دقت نظر شریف اثر بیشتر شانسی بود و الا در انتخاب عنوان دقت میکردم
      فرمود
      چنان که یکی را از ملوک پارس نگینی گرانمایه بر انگشتری بود. باری به حکم تفرج با تنی چند خاصان به مصلای شیراز برون رفت. فرمود تا انگشتری را بر گنبد عضد نصب کردند تا هر که تیر از حلقه انگشتری بگذراند، خاتم او را باشد. اتفاقا چهارصد حکم انداز که در خدمت او بودند جمله خطا کردند، مگر کودکی بر بام رباطی که به بازیچه تیر از هر طرفی می انداخت. باد صبا تیر او را به حلقه انگشتری در بگذرانید و خلعت و نعمت یافت و خاتم به وی ارزانی داشتند. پسر تیر و کمان را بسوخت. گفتند: چرا کردی؟ گفت: تا رونق نخستین بر جای ماند.
      گه بود کز حکیم روشن رای
      برنیاید درست تدبیری
      گاه باشد که کودکی نادان
      به غلط بر هدف زند تیری
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۲۱:۳۴
      سلام .... راستش از سروده ی جدیدی که شاعر باسواد ، پرتلاش ، کم توقع و نازنین این صفحه ارسال نموده است ، به هیچ روی خوشم نیامد و نتوانستم ارتباط برقرار کنم . از طرفی خود را مجاب و مکلف می دانستم که در صفحه ی عزیزی که بعد از محاق مانا درین سایت ظهور نموده و تنبلیهای او و برخی دوستانش را به زیبایی پوشش داده ، مطلبی بنویسم . پس تصمیم گرفتم که در صفحه ی جناب آزاد تورقی نمایم بلکه دستاویزی برای حرافیهای مانویه پیدا کنم . و خوشبختانه دستم به این سروده رسید که البته دوستان پیش و بیش از بنده ملتفت زیبایی کار شدند و حق مطلب را بیان نمودند . خواستم به جناب آزادبخت بگویم که نام شعر ، موضوع را لو داده بود و جزو آن یک درصدم که سلیمان و بلقیس را پیش بینی کردند ، دیدم حضرت آرمان پرناک عزیز ، اشاره فرمودند و خواستم در مورد قهرمانان قصه از تورات و قرآن تفصیل و تشریح بیاورم که جناب خوشروی مهربان ، گوی از دستم ربوده و با فخامت و رسایی ، کار را بسی زیباتر انجام داده بودند . به هر روی چند نکته هست که بگویم و مثلا انجام وظیفه کرده باشم . یکی این است که در داستان این شعر ، کاراکترها دقیقا نقش خود را بی کم و کاست بازی نمودند . یعنی مورچه که مفعول سیل است / سلیمان که فاعل رفتن است / و بلقیس که می گرید و سیل نامبرده در واقع معلول اشک اوست . هرچند در قرآن و تورات حتا از وسوسه ی نگاه کردن به ساق بلقیس و فریب حوض آبگینه ، نمی توان ماجرایی عاطفی به سلیمان نبی نسبت داد ، اما شاعران که خوراکشان همین داستانهاست که از کاه ، کوه بسازند و از محال ، ایجاد ممکن نمایند ، به این داستان پرداخته و شور خاصی به آن داده اند .‌

      نکته ی دوم ایجاد مثلث احساسی در شعر است ، یعنی سه ضلع که در واقع بنیاد اکثر طرح های ادبی ست ، مثلث زمانی به تثلیث کامل می رسد که اضلاع آن به هم وابسته و پیوسته باشند . مثلا تهران / ساوه / شیراز یا : سنگ / ماهی / شلغم هیچ ارتباطی ندارند ،، اما در این شعر رفتن سلیمان یک ضلع است که گریستن بلقیس را در شعر ساپورت می کند و این گریه به آبزدگی لانه مور می انجامد . که اتفاق و اتحاد سه ضلع مثلث برقرار باشد . و چگونه می توان از این هنرنمایی به تحسین یاد نکرد ؟؟


      نکته ی سوم تلمیح است . ( که پیش از شعر زندگی از دفتر چهاردهم ، رکن اصلی دلسروده های بنده بود ) تلمیح تا جایی که کاراکترهای نامبرده همان حضور اساطیری و تاریخی خود را انجام دهند ، البته خوش است :

      مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
      فرهاد لب شیرین ، چون خسروشیرینم


      یا :
      پیراهنی کزو آید بوی یوسفم
      ترسم برادران غیورش قبا کنند


      که در شعر کلاسیک امری شایع بود . اما از آن خوشتر زمانی ست که شخصیت ها یا حوادث نامبرده ، کارکردی متفاوت داشته باشند و در نقش همیشگی خود ظاهر نشوند . که درست این سروده همان اتفاق زیبا رخ داده است و می توان به پشتوانه ی این تلمیح آشناگریز (!) به شعریت کار رای داد .


      راستی بگویم که برخلاف باور رایج در بین دوستان از ۸۰۰ دلنوشته ی مانا ، ۳۰۰ قطعه از آنها کوتاه هستند . و ۳۰۰ قطعه ی دیگر کمتر از ده خط ، ولی در سایتهای ادبی اصرارم بر ارسال قطعات بلند بوده ( علتشم نمی دانم شاید گلاله بداند ) و از همینجا قول می دهم از چندوقت دیگر اگر سروده ای ارسال کردم‌ و البته اگر زنده بودم ، چندقطعه از آنها را بفرستم که کلا از شعر کوتاه هم فراری بشید !!!
      و دست آخر اینکه چندتا آزادبخت داریم اینجا که همگی هم فامیلند و یکبار هم برایم توضیح دادند ، ولی باز یادم رفت و علتش هم اینست که همه در سواد‌ بالا ، آگاهی ، مهربانی ، سخاوت و نوع دوستی و ادب شبیه ند . و خوب تشخیص اینهمه خوب از هم و تفکیک آنها سخت است . مگر نه ؟؟


      خندانک خندانک


      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۴
      سلام فکر کنم مقصودتان خلسه بود عذرمیخواهم که اثر ضعیف حقیر لذت ادبی به شما نبخشید که معتقدم این حداقل چیزیست که یک اثر می بایست به مخاطب ببخشد چون مخاطب گرانبهاترین سرمایه ی هستیش که همان عمر است را برای لحظاتی نثار اثر نموده است و اثر بایستی به هر مخاطبی با هر سلیقه ای لااقل اندک چیزی برای عرضه داشته باشد عفوک عفوک عفوک اما نسبت به این اثر و در کل الطاف حضرتعالی نسبت به این حقیر کمال سپاس را دارم امید که نیست هایتان در ادبیات و زندگانی به هست مبدل شود مطلب بعد چند اثر حقیر را یکی از اساتید نقد فرمودند بخشی از آن را بیاورم خداحافظ

      مطالعۀ شعر، و به‌ویژه شعر معاصر، و به‌ویژه شعر نیمایی و سپید، و به‌ویژه اشعار سپیدِ ساختمند و منسجم، در این آغازین مرحله از کار سرایش دوست شاعرمان، تنها راهِ شناخت او از چیزی است که به‌عنوان شعر می‌پذیریم و تمام آنچه به‌عنوان شعر نمی‌پذیریم.
      قطعاً مؤلف این آثار، پس مطالعۀ شعرهای ساختمند بسیار، دیگر یک عبارتِ ضرب‌المثل‌وار مانند «چرخ، سر باددار را همبستر جاده می‌کند»، شعر نمی‌داند، یا ورود آب به لانۀ مورچه‌ها را نشانۀ آمدنِ سلیمان، و تصورِ آمدنِ سلیمان را دلیل گریۀ بلقیس قلمداد نمی‌کند،
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۰۷:۲۹
      🌸🌸🌸🌸🌸
      🌸🌸🌸🌸🌸
      🌸🌸🌸🌸🌸
      🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
      🌸
      🌸
      🌸🌸
      🌸
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۷
      سلام سپاس
      ارسال پاسخ
      فاطمه بهرامی
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۱۷
      سلام و بسیار زیبا ......
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۱۲
      سلام همین که اثری از حقیر جرقه ای شود برای دست به قلم شدن عزیزی خداوند را باید هزاران بار شاکر باشم.
      ارسال پاسخ
      فاطمه گودرزی
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۱۱
      درود بر شما جناب آزاد
      زیباست و پر معنا
      عمیق و خواندنی
      پایدار باشید
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۹
      سلام و تشکر
      ارسال پاسخ
      محمد علی رضاپور
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۳۸
      سلام و درود
      به به!
      کارهای آزاد هم ارائه می دهید جناب آزاد! خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۱۳
      سلام مرتکب همه نوع خلافی میشویم چه توان کرد
      ارسال پاسخ
      آرمان پرناک
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۴۵
      سلام و درود بیکران بر جناب آزاد گرانقدر خندانک
      سروده ی کوتاه و زیبایی بود
      قلمتان ماندگار
      خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۱۴
      سلام خوشحال از حضور عزیز دل امید که مطلوب واقع شده باشد
      ارسال پاسخ
      مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۰۲
      سلام جناب آزاد(جَوون)
      اینکه حضرت سلیمان میرفت و یک مورچه ای به بقیه عرض کرد که بگریزید ایها الموریان تا سپاه سلیمان و الی آخر...
      و اینکه بلقیس میگریست درون سوراخ مورچه ها؟؟؟
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۳۰
      سلام چه توان کرد قهرمان داستان بلقیس خانم هوس کرد لب باغچه کنار لانه ی مورچه اشک بریزد وقتی احساسات در زنان فوران کند که نمیتوانند یا به سختی می توانندمحاسبات عقلی جزیی که الان مکان ریزش اشک ما تصادم دارد با لانه یا نه را در نظربگیرند
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۰۱
      کوتاه
      زیبا
      هزاران درودتان باد
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۱۹
      سلام جناب آزاد

      راستش دیر فهمیدم که اثر تازه ای سروده اید.
      برایتان
      فردا
      نهالی از مهر خواهم کاشت.
      اکنون
      وقتم تنگ است.پوزشمندم.

      با سپاسمندی
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۳۶
      سلام بر عزیزم منتظرتان هستم گر چه فرمود

      هین مگو فردا که فرداها گذشت
      تا بکلی نگذرد ایام کشت

      چقدر این کلمه ی کشت با کاشته و نهالی که شما مطرح میکنید تناسب دارد
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۴۷
      درود خندانک

      کوتاه و پرمحتوا خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۳
      سلام متشکر حضور شما باعث افتخارست
      ارسال پاسخ
      محمد قنبرپور(مازیار)
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۵:۳۹
      سلام نمی‌دانم این شعر چرا از دیدم خارج شد که هنوز برایش ننوشتم
      شعر کوتاه یعنی همین
      خیلی متفاوت تر از اشعار دیگرت بود کوتاه اما عمیق و پر احساس پر تلمیح
      هزاران درود خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۷
      سلام و تشکر از حضور جناب مازیار عزیز خرسندم که اثر مطلوب واقع گردید
      ارسال پاسخ
      ژکا گرجاسی
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۱۸
      موفق باشید جناب آزاد
      متفاوت بود مثل شخصیت خودتون خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۱۹
      سلام سپاسگزارم در شخصیت شناسی هم یدطولایی دارید بله برخی شخصیت ها مثل من مادون هنجارند
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۰۰
      سلام و احترام،
      وقتی کسی نهالی می کارد در باغ دیگری بدون غرض و از سر لطف سزاوار احترام است و لایق بهترین جواب
      این را ادب که لازمه شعر و شاعری است حکم می کند
      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۱۴
      سلام عزیز دل متوجه منظورتان نشدم اگر اشاره به پاسخی از حقیر دارید بفرمایید اصلاح کنم بررسی کردم هیچ کدام مشکلی نداشت
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3