حر ریاحی آمدی با رو سیاهی آمدی بنگر عتابت را به من
سردار آن لشکر بیا آیا کنی بر ما جفا بر گو خطابت را به من
از کوفه عازم آمدم گفتا که لازم آمدم ابن زیاد آن سرورم
معذورم از حرف و بیان بر لشکرم آبی رسان آن جرعه آبت را به من
بنگر ببستی راه ما در این بیابان بلا ای حر چرا ای حر چرا ؟
من زاده ی خیر النسا هم در زمین و هم سما بر گو جوابت را به من
فرزند زهرای بتول ای سبط والای رسول از بهر پیکار آمدم
با قوم غدار آمدم میر و سپه دار آمدم بر گو صوابت را به من
من زاده ی خیر البشر راهی در این خار سفر حر کن حذر حر کن گذر
گهواره جنبان جبرئیل گفت او مرا عرش جلیل افشان گلابت را به من
من حر امیر لشکرم شیران و میران را سرم خلعت گرفتم از یزید
گفت او یل نام آوری ای حر مبادا آوری آن اجتنابت را به من
ای حر شتابان آمدی ای حر خروشان آمدی بر کودکان مضطرم
بینم که در صحرای خون گویی تو با حالی نگون ده اضطرابت را به من
من میر و سردار و یلم یک تن به هر جا لشکرم گرز گران آمد برم
گویند ده آن پر دلان ای حر امیر لشکران یکدم رکابت را به من
بنگر تو بر این نامه ها بر ما مکن جور و جفا بگذر تو از راه خطا
بینم که در دشت بلا گویی به صد آه و نوا افشان ترابت را به من
بشنو حسین بن علی من نامه ننوشتم ولی ای آفتاب منجلی
ای قبله گاه عالمین یکدم نشان ده یا حسین آن انتصابت را به من
فرزند حیدر دان منم از نسل کوثر دان منم بابم علی المرتضی
بینم که با حالی محن گویی به عاشورای من نوشان شرابت را به من
حر دلاور دان منم سردار لشکر دان منم نگذارمت بیرون شوی
بابت یل بدر و حنین بیعت به ما کن یا حسین آن عهد بابت را به من
ای حر اگر عباس را گویم برو میدان اخا طوفان شود ارض و سما
گویی به عاشورا ایا عباس نام آور بیا افکن سحابت را به من
من حر امیر کوفیان در جنگ و جولان بی امان ویران کنم لشکر چنان
بشنو ریاحی منسبم بنگر که روی مرکبم افکن عذابت را به من
ای حر اگر عباس را گویم که ای جان اخا عطشان شود قوم دغا
گویی به عاشورا ایا سقای پیمان و وفا ده آب نابت را به من
فرمان گرفتم ای شها در این سرا تا نینوا باشم به همراهت حسین
هر جا روی حر میرود تا آنکه فرمانی دهد از ارتکابت را به من
ای حر بیا ای حر بیا بگذر تو از جنگ و جفا مسلم به کوفه شد فدا
بینم به عاشورا چنان گویی به عباس جوان افکن نقابت را به من
بشنو حسین از من بیان همراه این لشکر بمان باید رسد حکمی عیان
آید به ما قاصد روان یکدم دعا کن یا حسین آن مستجابت را به من
ای حر پشیمان میشوی ای حر پریشان میشوی نالان و گریان میشوی
بینم شتابان میشوی گویی تو در نزد مهان ده التهابت را به من
از کوفه راهی میشدم با یک سپاهی میشدم بانگی شنیدم از سما
گفت ای حر نیکو لقا آزاده و حر و رها ده آن شتابت را به من
ای حر نگر بر لشکرم بر کودکان این حرم بگشا به راهی بگذرم
بشنو که میبینم عیان گویی به صد آه و فغان ده آن ثوابت را به من
گفت او نجنگی با حسین من آمدم با شور و شین (بنگر حسین)۲
حر کن مرا ای سرورا گویم به خاک کربلا ده انقلابت را به من
...
سلام بر جناب حر
...
مهدی بدری(دلسوز)
آیینی بسیار زیبا و با شکوه بود
دستمریزاد