شنبه ۳ آذر
خیانت شعری از فاطمه گودرزی
از دفتر پاییز نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۲۹ شماره ثبت ۱۰۴۱۴۹
بازدید : ۴۸۵ | نظرات : ۳۸
|
آخرین اشعار ناب فاطمه گودرزی
|
چیزی شبیه جنون
مانده پشت پنجره
سوزناک و سرد
با بادهای سرگردان
چرخان میان یادها و کودکیها
گرگم به هوای راهِ مدرسه ای
که درآن عشق تدریس نشد
وخیابان بود و عاشقانههای پاییزی
نفسی که می برید
چشمی که نمی دید
و خاموش میشد چراغی
در میان ازدحام دود
رد خون رفاقت روی شال برگ
جای پای گرگ خیانت
روی خاکهای باران خورده
در بند بند مویرگهایی
که خونی در آن نبود
وحشت بود
تاریکی و خاموشی
وحضور غریبه ای
که آشناترین بود
چیزی شبیه او
حاضر در تمام نبودنهایش
رونده در تمام ماندنهایش
و نهفته در تمام هویدایش
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر استاد استکی بزرگوار بسی مایه افتخار بنده است که چون شما استادی در مورد نوشته هایم پنجره ای سبز بگشاید . به احترامتان تمام قد تعظیم میکنم .🙏🙏 بی شک یکی از بهترین اتفاقهای صفحه من در شعر ناب خواهد بود صد درود بر شما و ذهن زیبایتان 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺 گاهی پاییز و هوای خیال انگیزش چنان در خود غرقم میکند، که انگار عمری را نزیسته ام ، و هنوز در کوچه های راه مدرسه جا مانده ام 🌺 دروتان باد استاد | |
|
درود بر جناب استکی گرامی 👏🌺 بسیار خوشحال شدم به ندرت دیده ام از گزینه ی نقد استفاده کنید ولی قطعا خوشحال میشوم که ببینم بیشتر از این گزینه استفاده کنید 🌺🙏🌺 | |
|
سلام و درود استاد گرانقدر سپاس از لطف نظرتان 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌹🌹🌹🌹 🌺🌺🌺 🌹🌹 🌺 | |
|
سلام و درود عزیز دلم ممنون از نگاه زیبای شما 🌹🌹🌹🌺🌺🌺 | |
|
سلام و درود جناب مرادی بزرگوا سپاس از نگاه زیبا بینتان 🌺🌺🌺🌺🌹🌹🌹 | |
|
سلام و درود استاد دزفولی گرانقدر سپاس از لطف نظر تاتن 🌹🌹🌹🌺🌺🌺 | |
|
سلام و درود بر شما جناب عسکری بزرگوار سپاس از نگاه زیبا بینتان 🌺🌺🌺 | |
|
سلام و درود جناب معینی عزیز سپاس از لطف و محبتتان 🌺🌺🌺🌺🌺 | |
|
سلام و درود جناب آزاد بزرگوار باز همراه شما مدرسهای می سازیم که خرد را با عشق علم را با احساس و ریاضی را با شعر دین را با عرفان همه را با تشویق تدریس کنند و بگوید بجز ایمانش هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند مغزها پر نشود چون انبار قلب خالی نشود از احساس درسهایی بدهند که بجای مغز قلبها را تسخیر کند در کلاس انشا هر کسی حرف دلش را بزند زنگ نقاشی تکرار شود رنگ را در پاییز تعلیم دهند قطره را در باران موج را در ساحل و عبادت را در خدمت خلق کار را در کندو و طبیعت را در جنگل و دشت . امتحانی بشود که بسنجد ما را تا بفهمند چقدر عاشق و آگه و آدم شدهایم در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسهای می سازیم که در آن آخر وقت به زبانی ساده شعر تدریس کنند و بگویند که تا فردا صبح خالق عشق نگهدار شما
مجتبی کاشانی
🌺🌺🌺 | |
|
سلام و درودجناب قنبر پور بزرگوار سپاس از لطفتان . خوشحال میشوم که در کلاستان درسی بیاموزم. 🌺🌺🌺 | |
|
درود بر شما جناب افشاری بزرگوار 🌺🌺🌺 | |
|
سلام و درود خوش امدید سپاس از لطف نظرتان | |
|
سلام و درود بر شما زیبا جان 🌺🌺🌺 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
«««««چیزی شبیه جنون
مانده پشت پنجره
سوزناک و سرد
با بادهای سرگردان
چرخان میان یادها و کودکیها
گرگم به هوای راهِ مدرسه ای
که درآن عشق تدریس نشد
وخیابان بود و عاشقانههای پاییزی
نفسی که می برید
چشمی که نمی دید
و خاموش میشد چراغی
در میان ازدحام دود »»»»
سپیدی بسیار زیبا و خاطره انگیز
حد اقل برای جوانهای قدیمی
که راه مدرسه برایشان عشق میسرود
از سرویس خبری نبود
پای پیاده همراه همکلاس ها
شادان وخندان همزمان با پاس کاری گاهی توپی پلاستیکی
یا توپ تنیس
در بهار وزمستان بدنبال دختر همسایه تا نزدیک
مدرسه اش می رفتند که مبادا کسی چپ نگاه کند
و تمام طنازی هایش را به خاطر می سپر د تا شب آنها را مرور کند
و بعد ها.......گفتن ندارد
به سپید برگردیم ، در ابتدا به پنجره اشاره میکند
که شاعر از آن دنیایش را نظاره میکند و گاه منتظر باران
و باد و زمانی منتظر وزش نسیمی معطر به بود یار می ماند
از طریق آن با دنیا ی بیرون درد دل کرده احساساتش را منتقل میکند
و یا منتظر غم و قصه ها می نشید
و به گمان کمترین مسیر عبور کودکانی را می بیند که احساساتشان نادیده گرفته شده و در میان سیاهی و تباهی تعصب های بیجا سرکوب میشود
تا اینجا شاعر با مهارت به تبین مشکلات جامعه پرداخته و در این رهگذر ذهن مخاطب را با کمک آرایه های مختلف به چالش کشیده
و روح پرسش گرش را اقناع مینماید
کالبد شکافی بقیه سروده به عهده جوانها که
هنوز چشمانشان مزین به آب مروارید نشده و امید که هیچگاه نشود