باز کرده چتر خود پاییز باز
روی گیسوهای سرسبز زمین
ریخت بر دامان او رنگ خزان
دامنش شد رنگ سرخ آتشین
باز هم نت های باران عشق را
می نوازد در خیابان های خیس
شعرهایم طعم گس در خود گرفت
شد غزل هم رنگ یاقوت نفیس
نبض ابیاتم همه بالا گرفت
باز قلب واژه ها بی تاب شد
نقش زد در پشت قاب پنجره
چشم بانوی غزل بی خواب شد
شد حدیث کوچِ برگ، تصویرِ قاب
لاله بر روی لبش گلگون نشست
روی هر آرایه، روی بیت ها
رنگی از خون دل مجنون نشست
یک خیابان برگ های بی صدا
زیر پاهای دلم فریاد شد
جان گرفته خاطراتِ خیس تو
حال بغضم زیر باران حاد شد
سارارحیمی🍁🍁🍁
۳مهر ۱۴۰۰