ما بمانیم بردر عشاق به عشق
چو به خون غوطه ورست قامت رعنای عشق
ا و. که دیده به نظر زین هنر قبله عشق
تا که پوشید ه به تن نیزه و شمشیر به عشق
کس نخورده به جهان جرعه ای از ناب بهشت
وآنکه پوشیده به تن خرقه ی زیبا به عشق
دیدمش با خنجر تیز میرود سوی بهشت
می زدند بر لب او چوب بلا که می خواند گلشن. عشق
او بخشید به جهان ملک جهان در ره دل
دل بزد یوسف جا به. هواداری و آن لذت عشق
این. جهان. کام او. تشنه بماند تا خرید کوثری از باده ی عشق
این غزال. خوب رو تشنه بود ز آن شربت شیدای عشق
جمله موجودگریست که حسین شد شاهد باغ بهشت
تن به ذلت ندادآنکه بود سیدسالار به نام حسین
زتمنا بود خمی از شیشه بیغش ز پیمانه ی عشق
هر چه دیدرقص شمشیر حکمت تقدیر او
سینه داد بر سر نیزه جلوه کرد صورت سیمای عشق
قول حق بود به مسیر گفت میسر به بهشت
او دگر پروا نداشت پاره تن سیمای عشق
گفت زیر تیغم جمله اعضای من. داد شهادت. به توحید من
سر من جان من همه یاران من شد فدای مکتب زیبای عشق
داده. ام جمله دارایی ام جمله. آزاد. شدم سینه پر تاب عشق
در ازل. خوانده بود غصه. من بر سر توحید و دل
روی عرش حک بود نام حسن و یاران عشق
طوبی آهگران
۲۸ ۶. ۱۴۰۰
شعری خوب