سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        روزگار غریب

        شعری از

        بهزاد چهارتنگی ( خاموش )

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۹ ۱۳:۰۳ شماره ثبت ۱۰۱۵
          بازدید : ۸۷۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        روزگار غریب

        خسته ام هیوا!
        از این آمد و رفتن ها
        واز تمام آنچه مرا
        پای می کند در بند
        حس می کنم
        خودم را در کوچه های هیاهو
        گم کرده ام
        دیگرنه آواز کبک و
        شیهه ی اسب و
        ناله ی نی
        هیچ کدامشان عطش حوصله ام را سیر نمی کند.
        آنقدر کلافه ام که دیگر
        نشان آب و آینه را
        از یاد برده ام.
        یادم نیست!
        کیُُُ؛کجا وچگونه؟
        اما لهجه ام!
        که بوی نان تیری های مادرم را می داد*
        درهمین حوالی جا گذاشته ام.
        آهای هیوا!
        دلم برای ولایتمان تنگ شده است.
        غروب که می شد؛
        پشت خانه ی (مش جانعلی)*جمع می شدیم و
        بزرگترها قلیانی چاق می کردند و
        جوانترها (مل وگوشتیلی)* می گرفتند و
        خویش را می آزمودند.
        (مش صلی)* نیز هر غروب دوره می گرفت و
        شاهنامه می خواند.
        عده ای نیز؛ بخت خویش را(قاب) * می زدند و
        گاهی هم خط یا شیر*
        برنده را مشخص می کردو
        هیچکس شکایتی نداشت.
        دلهایمان صاف بودو
        دستهایمان تا خدا می رسید.
        سفره هایمان گسترده بود و
        خانه هایمان بی در
        آنقدر پرچین دیوارهایمان کوتا که
        اگر گلی میشکفت ؛
        همه با خبر می شدند.
        واگر کسی از میانمان می رفت
        همه در سوگ بودندو
        چاله هامان خاموش*
        چه روز گار غریبی؛هیوا!
        آنقدر از خودم دور شده ام
        که دیگر فکر می کنم
        اینها همه ر‌ویا بودندو
        من در خواب
        دلم برای ولایتمان تنگ شده است .

        هیوا !!!

        اصطلاحات:
        ۱نان تیری:نوعی نان محلی بختیاری
        ۲مش جانعلی:مشهدی جانعلی یکی از اهالی چهارتنگ که به رحمت خدا رفته است.
        ۳مل وگوشتیل:نوعی کشتی محلی است که جوانان برای زور آزمایی انجام می دادند.
        ۴قاب:نوعی بازی بود که با دو مهره از جنس استخوان انجام می دادند.
        ۵خط یا شیر:با سکه ای که در هوا می انداختند برنده را مشخص می کردند.
        چاله هامان خاموش:درگذشته رسم بر این بودوقتی جوانی ویا عزیزی از بین می رفت تا چهل روز هیچکس آتش در خانه اش روشن نمی کرد.

        ۶مش صلی:مخفف مشهدی صلبعلی است. یکی از شاهنامه خوانان قدیم زادگاهم چهارتنگ که چند سالی است به رحمت خدا رفته است.

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2