دوشنبه ۳ دی
روزگار غریب شعری از بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۹ ۱۳:۰۳ شماره ثبت ۱۰۱۵
بازدید : ۸۷۳ | نظرات : ۱۲
|
دفاتر شعر بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
آخرین اشعار ناب بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
|
روزگار غریب
خسته ام هیوا! از این آمد و رفتن ها واز تمام آنچه مرا پای می کند در بند حس می کنم خودم را در کوچه های هیاهو گم کرده ام دیگرنه آواز کبک و شیهه ی اسب و ناله ی نی هیچ کدامشان عطش حوصله ام را سیر نمی کند. آنقدر کلافه ام که دیگر نشان آب و آینه را از یاد برده ام. یادم نیست! کیُُُ؛کجا وچگونه؟ اما لهجه ام! که بوی نان تیری های مادرم را می داد* درهمین حوالی جا گذاشته ام. آهای هیوا! دلم برای ولایتمان تنگ شده است. غروب که می شد؛ پشت خانه ی (مش جانعلی)*جمع می شدیم و بزرگترها قلیانی چاق می کردند و جوانترها (مل وگوشتیلی)* می گرفتند و خویش را می آزمودند. (مش صلی)* نیز هر غروب دوره می گرفت و شاهنامه می خواند. عده ای نیز؛ بخت خویش را(قاب) * می زدند و گاهی هم خط یا شیر* برنده را مشخص می کردو هیچکس شکایتی نداشت. دلهایمان صاف بودو دستهایمان تا خدا می رسید. سفره هایمان گسترده بود و خانه هایمان بی در آنقدر پرچین دیوارهایمان کوتا که اگر گلی میشکفت ؛ همه با خبر می شدند. واگر کسی از میانمان می رفت همه در سوگ بودندو چاله هامان خاموش* چه روز گار غریبی؛هیوا! آنقدر از خودم دور شده ام که دیگر فکر می کنم اینها همه رویا بودندو من در خواب دلم برای ولایتمان تنگ شده است .
هیوا !!!
اصطلاحات: ۱نان تیری:نوعی نان محلی بختیاری ۲مش جانعلی:مشهدی جانعلی یکی از اهالی چهارتنگ که به رحمت خدا رفته است. ۳مل وگوشتیل:نوعی کشتی محلی است که جوانان برای زور آزمایی انجام می دادند. ۴قاب:نوعی بازی بود که با دو مهره از جنس استخوان انجام می دادند. ۵خط یا شیر:با سکه ای که در هوا می انداختند برنده را مشخص می کردند. چاله هامان خاموش:درگذشته رسم بر این بودوقتی جوانی ویا عزیزی از بین می رفت تا چهل روز هیچکس آتش در خانه اش روشن نمی کرد.
۶مش صلی:مخفف مشهدی صلبعلی است. یکی از شاهنامه خوانان قدیم زادگاهم چهارتنگ که چند سالی است به رحمت خدا رفته است.
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.