پند تاریخ
چو خوارزمشاهان ، شدند شاهِ وقت
خلیفه بترسید ، شوریده، بخت
به خانِ مغول ، نامه ای بر نوشت
بَر اَنداز این شاهِ ایران سرشت !
تواینک که پیروز گشتی به چین
به خوارزم ،مرگِ فرستاده بین !
خلیفه منم : رهبرِ مٌلک و دین
توهم سهم خود را ببر، مثل چین
اگرقدرتِ شاه افزون شود
به بغدادو چین بخت، وارون شود
اگر ریشه یِ شاهِ ایران کَنی !
به ایران زمین رخنه ها افکنی!
پس آنگه ، مغول حمله آغاز کرد
گشاید جهان را ، رهش باز کرد
ولی ، وقتی آمد به ایران زمین
شکست داد شاهِ یسا ر و یمین:
به بغداد رفت و، به مٌلکِ عراق
زِ بیتِ خلیفه ، گرفت او سراغ
زِاموالِ مردم ،شکوه و ، جلال
نیابی به قصرش ، تو مالِ حلال!
که گفتند : او جانشین خداست!
زفرمان بپیچی سرت، نارواست!
چو خونش بریزی ، قیامت شود
وجودش بر امت ،کرامت شود
وزیرِ هلاکو بگفت آن زمان
چرا ما بریزیم خونش به آن
ولیِ ّ خدا را نمد پیچ کرد
به هم ریخت باور، تنش هیچ کرد
به هم ریخت ، پنج قرن، ظلم وستم
به دست کسانی ،که خود بود غم!!
چراغی که دشمن فرا راه کرد
زِ چاله در آورد و در چاه کرد!
رها گشتن از ایده یِ منجلاب
اسیر مغول ها شدند و ، عذاب
کجا یاری دشمن آزاد کرد ؟ !
سرِ خاین آورد و ،بر باد کرد !؟
چو فرهنگ مردم ،پیِ چاره بود
زِ تازی جهانش به دو پاره بود
مغول را ، چو شاگردِ کٌند وخرفت
بیاموخت دانش رهش پی گرفت
پس آنگه چو قدرت گرفت هر کجا
بیاموخت آدابِ ایران به جا !
به این خاک اگر کس نشانَدسرشت
زِ تاریخ ایران برون بود و، زشت
بروید چو تاکی تنومندِ سٌست
بخشکد به ناگه ، ندا نی نخست!
پس آوازه ، آن گه بگیرد جهان
که رسواییش ، ننگ تاریخ دان
به تو گفتم ای "مقتدا " پند گیر
مَخوان اجنبی !! جایِ یاران دیر؟
حماسی و زیبا بود