آن چه در ظاهر بیان باطن عیان
سرگذشت از عشق باشد هر زمان
حالِ دل آمد قلم ، ای مردمان
سیرتی با صورتی زیبا عیان
بازگویی دفتری از عشق را
بس چه شیرین ماجراهایی بیا
تحت فرمانی ، قلم آید زبان
هر چه ناپیدا کند وصفی از آن
ما که خود مشتاق رؤیت ماجرا
با سفر روحی از این منزل رها
با سکوتی ترک باید این مکان
تا به آن جایی روان به از جهان
یادی از فصلی کنی چون طائران
در زمستانی که کوچ از این مکان
روح ها هم همچو هر یک طائران
از جهانی کوچ ، چون آید زمان
ای سبک بالان به شوقی اشتیاق
همدلی با هم ، مصاحب با وفاق
خسته از راهی ، سبک آرام گام
رو تعاقب همرهان پیشی ز عام
لحظه ای تا فرصتی آرام جان
تا به آرامی گذر از این جهان
دم غنیمت لحظه ای از عمر را
باز ناید ، بار دیگر ، لحظه ها
با گذر عمری ، دگر ناید زمان
حیف رفت از دست عمری رایگان
زندگی را سرنوشتی مردمان
تحت فرمان عقل آدم هر زمان
این مزیت با فضیلت زندگی
آدمی باشی ، خدا را بندگی
این جهان را ترک باید ای فنا
هر چه در هستی بمیرد تا بقا
راستی از معصیت گشتی رها
یا شدی نا اهل از اهلان جدا
روی اسبی، بین آتش درّه ای
لا رها از درّه ای یک لحظه ای
از شرارت بین آتش مردمان
در عذابی در عذابی هر زمان
لحظه ای گاهی نگاهی بر سما
تا چه بینی ، روشنایی ماه را
می دهد امید واری آسمان
توبه ای باید که تا فرصت زمان
تا زمان باقی جدا از لوث ها
پاک دامن گر شدی رؤیت خدا
در تجلی جلوه ای از روزگار
از هزاران یک بهین آدم شمار
ولی اله بایبوردی
بسیار زیباست
موفق باشید