چهارشنبه ۷ آذر
کاری ندارم شعری از محمد جواد عطاالهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۰ ۱۰:۵۶ شماره ثبت ۱۰۰۵۷۷
بازدید : ۵۵۶ | نظرات : ۶۰
|
دفاتر شعر محمد جواد عطاالهی
آخرین اشعار ناب محمد جواد عطاالهی
|
می پرسی از نگار من و من می گویمت دوباره ، ندارم
چون آسمان تیره به قدر یک آسمان، ستاره ندارم
در این دکان شعر کسادم بازار کاه و دسته بادم
در سطر های زیر مدادم مستور استعاره ندارم
در انتظار لحظه رفتن یک عمر آزگار در این تن
نقدی به جز نسیه ندیدم ملکی به جز اجاره ندارم
هر روز فارغ از گل و بلبل مشغول لول کردن شعرم
من بی وسیله مست و خرابم ساقی چند کاره ندارم
هر جور هم زمین که بچرخد هر کس رئیس کار که باشد
مشغول بی خیالی خویشم کاری در این اداره ندارم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام ممنونم از لطف و همراهی شما بزرگوار | |
|
سلام خیلی خوش آمدید استاد گرانقدر ممنونم از لطف بسیار و همراهی با ارزش شما گرامی در پناه حق | |
|
سلام و احترام جناب عزیزیان عزیز بسیار ممنونم از دلگرمی و همراهی شما و قطعا از لطف شماست وگرنه اینقدر ها هم قابل تعریف نیست. در مورد رسیدن به جمع بندی و به دست آوردن امضای شخصی باید بگویم راستش دنبال چنین چیزی نیستم و گرچه در مرحله آزمودن طبع هستم اما به انواع روایات و قالب ها علاقه مندم و دوست ندارم همیشه به یک شکل و به یک گونه بنویسم و بسرایم همانطور که انواع موسیقی را گوش می دهم و دوست دارم از ایرانی تا خارجی از بنان و شجریان تا انواع پاپ و رپ البته آنها که از ادب خارج نمی شوند و هم با سمفونی های بتهوون پرواز می کنم هم از امینم و غیره لذت می برم ، اصلا به نظرم شعر خودش باید قالب و روایت را پیش ببرد احساسش را خودش پیدا کند حالا این خودش چیست نمی دانم ، این که شعر چیست را هم نمی دانم الهام است یا نه اصلا الهام چیست که شعر الهام باشد یا نباشد، من نمی دانم اما می دانم از من نیست ، مواد اولیه اش از من است کلماتش از من است اندیشه و احساسش از من است اما چه می شود که ناگهان تبدیل می شود به شعر را نمی دانم ، مثل کسی که دانه ایی می کارد و آب و کودش را می دهد و زمین را هم آماده می کند اما نمی داند آن میان چگونه دانه رشد می کند میان این علت و معلول ها چیزی است که قابل فهم نیست ، زیادی نوشتم ، این بحث هم از آن بحث های بلند است که باید ساعت ها نشست و درباره اش مباحثه کرد باز هم بسیار سپاس گذارم از شما | |
|
آن چیزی که نمیدانی چیست" ناخوداگاه " است.تمام مواد اوایه که میگویی در خودآگاه تو آماده است منتها ناخوداگاهت تصمیم میگیرد به چه شکلی بیان شود.به مرور تسلط بیشتر و شناخت بیشتری از ناخوداگاهت پیدا میکنی و آن روز گمان نمیکنم ندانی شعر چگونه بوجود می آید. منظورم از روایت و راه در سرودن لزوما یک قالب تثبیت شده ( مثلا غزل،یا نیمایی) یا یک زبان ( مثلا کهن ،یا امروزی) نیست. منظورم امضای تو است.آن روز قطعا شعر خوان و شعر شناس معاصر بدون اینوه اسم تو بالای شعر باشد ،خواه قالب کهن باشد یا نو ، حدس میزند این شعر توست.در نوازندگی هم به همین صورت است.قطعه مشخص و نت از قبل نوشته شده منتها آنکه مثلا عاشق موسیقی بلوز و دنبال کننده حرفه ایه آن باشد لهجه ی نوازندگی( بیبی کینگ) یا( گری موور) یا (اریک کلاپتون ) را از هم تشخیص خواهد داد .دلیلش هم اینست که این نوازندگان پس از چند سال به امضای خاص خودشان در نواختن آن ساز میرسند. | |
|
البته یکی از مشخصات( امضا ) در شعر هایی که از تو میخوانم،وجود طنزی بسیار بسیار ظریف و موزیانه( به معنی خوب!!) و شیطنت آمیز بودن نوع واژه گزینی توست،منتها چون هنوز روایتت در ذهنم تثبیت نشده نمیتوانم پیش بینی کنم این ویژگی دوست داشتنی تا همیشه در شعر تو میماند یا نه. امیدوارم که بماند.🙏🌺 | |
|
سلام خوش آمدید بانوی گرامی ممنونم از لطف شما | |
|
سلام استاد گرامی خیلی خوش آمدید بسیار ممنونم از لطف و همراهی آموزنده شما در پناه حق | |
|
سلام خوش آمدید جناب ابراهیمی بزرگوار بسیار ممنونم از لطف و همراهی شما بله چالش سختی بود و البته شعر سرودن همیشه برایم چالش سختی است. در پناه حق | |
|
سلام ممنونم از همراهی شما | |
|
سلام جناب اسماعیلی عزیز بسیار ممنونم از محبت و همراهی گرم و همیشگی شما قطعا بزرگی و نظر لطف شماست و گرنه مقابل شما اساتید و عزیزان این کوچک حرفی برای گفتن ندارد باز هم ممنونم از شما | |
|
سلام بسیار ممنونم از لطف حضور و همراهی شما جناب رضوی بزرگوار در پناه حق | |
|
سلام بسیار ممنونم از لطف و همراهی شما بانوی گرامی در پناه حق | |
|
سلام و درود جناب رضا پور گرامی خوش آمدید بسیار ممنونم از همراهی و لطف شما سرودن سروش باعث افتخار بنده خواهد بود | |
|
نیکو صفتان در پی تدبیر تو هستند چون گله غزالند که نخجیر تو هستند کاری بکن ای میر که در تیر تو هستند هنگام شکار است بداهه است و نمی دانم یه سروشی قبول است یا نه . باز هم تلاش خواهم کرد | |
|
بر تلخِ دهان ها شکر و قند برویان از ریشه ی ماتم زده آوند برویان از زخم جگر نو گل لبخند برویان انگار بهار است | |
|
پیموده ی دوران بلاییم بپا خیز بیمار به دنبال دواییم بپا خیز یک مشت خل بی سر و پاییم بپا خیز دوران قرار است | |
|
واقعا ماشاء الله | |
|
بسیار عالی و البته حتما هر یک از این 3، سروشی کوتاه است و الزامی در همقافیه بودن لَخت های پایانی نیست (مثل شکار، بهار و قرار) | |
|
بسیار عالی و البته حتما هر یک از این 3، سروشی کوتاه است و الزامی در همقافیه بودن لَخت های پایانی نیست (مثل شکار، بهار و قرار) | |
|
سلام خوش آمدید جناب آزادبخت گرامی زیبا نظرید ممنونم از لطف و همراهی شما بزرگوار | |
|
سلام بانوی گرامی خوش آمدید بسیار ممنونم از لطف و همراهی ارزشمند شما | |
|
سلام بانو عبدلی گرامی خوش آمدید زیبایی در نگاه شماست بسیار سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان در پناه حق | |
|
سلام بسیار خوش آمدید بانوی گرامی ممنونم از لطف و محبت و همچنین همراهی ارزشمند شما در پناه حق محفوظ باشید بزرگوار | |
|
سلام خوش آمدید بسیار ممنونم از لطف و همراهی شما جناب کیانی | |
|
ممنونم از لطف شما به امید خدا ادامه خواهم داد | |
|
سلام بسیار ممنونم از لطف و همراهی شما دوست عزیز در پناه حق | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست